اشاره: در سومین حاشیۀ ویرایشی بر ترجمۀ ادعیۀ قرآنی، تلاش مترجمان در برگرداندن فعل نهی «لا تُؤاخِذ» در آیۀ ۲۸۶ از سورۀ بقره را برمی‌رسم. آیا ترجمۀ این فعل به «مگیر» به‌قدر کافی رساست؟

رَبَّنا لا تُؤاخِذنا إن نَسينا أَو أَخطَأنا
(بقره: ۲۸۶)
خدایا، اگر فراموش کردیم یا مرتکب خطا شدیم، به ما سخت نگیر.
(ترجمۀ علی ملکی)

برخی مترجمان فعل «لا تُؤاخِذنا» را به «بازخواست/مؤاخذه مکن» برگردانده‌اند که ترجمۀ مفهوم و روانی است. اما برخی دیگر از مصدر «گرفتن» در همین معنای «مؤاخده و بازخواست» استفاده کرده و فعل «مگیر» را در برابر «لا تُؤاخِذنا» گذاشته‌اند. این گروه از دو راه چنین کرده‌اند:
۱. آوردن مفعول مستقیم: «ما را (بدان) مگیر» (خرمدل)؛
۲. آوردن حرف اضافه: «بر ما مگیر» (بهرام‌پور، خرمشاهی، صادقی تهرانی، فولادوند و مجتبوی).
استفاده از مصدر «گرفتن» در معنای «مؤاخذه و بازخواست» در ادبیات فارسی سابقه دارد، آن‌هم به هر دو صورت بالا.
بلعمی در ترجمه‌ای که از تاریخ طبری به دست داده، در ترجمۀ جملۀ «رَبِّ لا تؤاخِذهُم فَإنَّهُم لا يَعلَمون» می‌گوید: «یا رب، مگیر ایشان را که ایشان نمی‌دانند که من پیغمبرم.»
نیز حافظ می‌سراید:
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
ور به‌حق گفت، جدل با سخن حق نکنیم
(هر دو مثال از دهخ، ذیل مدخل «گرفتن»).

نیز سعدی در بوستان می‌سراید:
که زور آورَد گر تو یاری دهی؟
که گیرد چو تو رستگاری دهی؟
که در آن، «گیرد» یعنی «به عذاب خود گرفتار کند».
در مقالات شمس نیز آمده است: «بعد از آن بگوید که بِحِل می‌کنی یا بگیرم؟» یعنی گذشت می‌کنی یا عقوبتش کنم؟
بااین‌همه، به نظر می‌رسد این تعبیر در گفتار و نوشتار امروز کمتر به کار می‌رود و برای فارسی‌زبانان چندان آشنا نیست.

تکمله: دکتر عبدالهادی فقهی‌زاده در کتاب کارگاه روش ترجمه در برابرِ «أَخَذَهُ بِذَنبِه» آورده‌اند: «او را مجازات کرد.» این پیشنهاد در صفحۀ ۴۴ کتاب یادشده و ذیل این عنوان آمده است: «نمونه‌هایی از عبارت‌های اصطلاحی کهن و جدید عربی و معادل‌های فارسی آن‌ها».

حاشیه: مولانا در مثنوی معنوی از این آیه استفادۀ لطیفی کرده و آن این است: این‌که از خدا می‌خواهیم ما را به‌خاطر نسیان مجازات نکند گواه بر این است که پاره‌ای از فراموش‌کاری‌ها گناه است:
لا تُؤاخِذ إن نَسینا شد گواه
که بوَد نسیان به‌وجهی هم گناه
درواقع درست است که فراموشی از اختیار بیرون است، اما سبب‌ساز فراموشی نیز نباید شد:
گرچه نسیان لابد و ناچار بود
در سبب‌ورزیدن او مختار بود