درآمد

کتاب مناقب العارفین، اثر احمد افلاکی، نخستین بار به همت تحسین یازیجی تصحیح و در ترکیه منتشر شد. مدتی بعد، نسخه‌ای از این تصحیح در ایران نیز انتشار یافت که نقایصی داشت. در سال ۱۳۹۶ توفیق سبحانی به ویرایش و تکمیل کتاب یادشده پرداخت و افزون بر برطرف‌ساختن بعضی خطاها، بخش‌های جنبی کتاب را نیز تاحدی تکمیل کرد و ویراست. در نوشتار حاضر ضمن معرفی کتاب و ارزیابی اجمالی محتوای آن، روشن شده است که با وجود کوشش‌های سبحانی، همچنان خطاهای واضح و پرشماری در این کتاب مهم و ارزشمند دیده می‌شود. شماری از این خطاها در تصحیح یازیجی به چشم نمی‌خورد و شماری نیز عیناً تکرار شده‌اند. ازاین‌رو بایسته است که ویراست پاکیزه‌تری از کتاب انتشار یابد.

۱. مقدمه

کتاب مناقب العارفین، اثر شمس‌الدین احمد افلاکی عارفی، یکی از منابع تاریخی مهمی است که می‌توان در آن، به گزارش‌هایی از زمانه و زندگی مولانا و خاندان و اطرافیانش دست یافت. به تعبیر شادروان استاد فروزانفر، مطالعۀ این «کتاب عزیز» و «نامۀ نفیس» که کامل‌ترین و مشروح‌ترین کتاب در این حوزه است، برای کسانی که خواهان آشنایی با مولانا و سیر معنوی او باشند، ضروری شمرده می‌شود ‏(فروزانفر، ۱۳۸۷: ۱۷). نخستین کسی که به تصحیح انتقادی این متن به‌جامانده از قرن هشتم همت گماشت زنده‌یاد تحسین یازیجی (یازیچی) (۱۹۲۲-۲۰۰۲)، پژوهشگر و نویسندۀ اهل ترکیه بود. حاصل این کوشش او نخستین بار در دو جلد به سال ۱۹۵۹ در آن کشور منتشر شد. پس از مدتی، همین تصحیح در ایران نیز به چاپ رسید، با این تفاوت که تعدادی از یادداشت‌ها و نقدهای یازیجی از کتاب حذف شده و مقدمۀ او نیز بدون ترجمه، یعنی به زبان ترکی، در پایان جلد اول آمده بود. این کتاب را انتشارات دنیای کتاب در سال ۱۳۶۲ منتشر کرد ‏(افلاکی، ۱۳۶۲). در سال ۱۳۹۶ این کتاب «با ویرایش و اضافات» دکتر توفیق سبحانی و با مقدمۀ ترجمه‌شده و رفع بعضی خطاها، این بار در یک جلد به‌همت انتشارات دوستان در تهران به چاپ رسید. در سال ۱۴۰۰ نیز دومین چاپ آن روانۀ بازار شد. در این نوشتار، نخست محتوای کتاب را به‌اجمال گزارش می‌کنم، سپس نکاتی دربارۀ ویرایش سبحانی و تصحیح یازیجی می‌آورم و سرآخر، بحث را با جمع‌بندی به پایان می‌برم. امیدوارم برای اهالی کتاب مفید باشد.

۲. گزارش اجمالی و ارزیابی محتوای کتاب

چنان‌که از نام کتاب پیداست، مناقب العارفین از مجموعۀ کتاب‌هایی است که در شرح فضایل و مناقب شماری از اهل عرفان و تصوف به نگارش درآمده است. اطلاع چندانی از زندگانی مؤلف در دست نیست؛ اجمالاً می‌دانیم که او سلطان‌ولد، فرزند مولانا، را درک کرده و اکثر روایاتش منتهی می‌شود به کسانی که در مجالس مولانا حضور می‌یافته‌اند. افلاکی کتاب خود را در ده فصل سامان داده است. حجم این فصول با یکدیگر متناسب نیست، به‌طوری‌که فصل سوم با عنوان «در اعلام بعضی مناقب ظاهر حضرت مولانا […]» چیزی حدود دوسوم محتوا را به خود اختصاص داده است. مؤلف در نخستین فصل به «ذکر مناقب مولانای بزرگ»، یعنی پدر مولوی پرداخته و درنهایت کتاب را با ذکر اسامی اولاد و اخلاف مولانای بزرگ، خودِ مولانا و نیز سلطان‌ولد به پایان برده است. برهان‌الدین ترمذی، شمس‌الدین تبریزی، صلاح‌الدین زرکوب، حسام‌الدین چلبی، سلطان‌ولد، جلال‌الدین عارف[1] و شمس‌الدین عابد دیگر شخصیت‌هایی هستند که افلاکی به هریک از آن‌ها فصلی اختصاص داده است.

نثر مناقب ساده، زیبا و اثرگذار است و ابیاتی که افلاکی جابه‌جا درون متن گنجانده بر محاسن آن افزوده است. نیز شأن سروده شدن بعضی اشعار مولانا نیز در آن آمده که از نگاه تاریخ ادبیات بی‌گمان درخور توجه است‏ (شمیسا، ۱۳۸۷). درعین‌حال ازآنجاکه افلاکی مناقب العارفین را با شیوه‌ای مریدانه و مخلصانه نگاشته، باید پذیرفت که کتاب از گزند گزاف‌گویی ایمن نمانده است ‏(دماوندی، ۱۳۸۷). چنین به نظر می‌رسد که بسیاری از ماجراهایی که او در کتاب خود نقل کرده به غلو آلوده‌اند و شماری نیز از اساس باورنکردنی و افسانه‌آمیز هستند ‏(ریاحی، ۱۳۸۸). برای مثال، مؤلف در اوایل فصل سوم، ماجرای اختلاف نظر بعضی «حکمای شهر و علمای دهر» را نقل می‌کند. داستان از این قرار است که طبیبان معتقدند آدمی به «خون» زنده است، و در مقابل، فقها بر این باورند که آدمی نه به خون، که به «خدا» زنده است. اختلاف این دو طایفه نزد مولانا طرح می‌شود تا او دراین‌باره داوری کند. مولانا دستور می‌دهد فصّاد (رگ‌زن) را حاضر کنند و سپس هر دو دست خود را فصد می‌کند، طوری‌که «تمامت خون از عروق بيرون آمد و در جايگاهِ نيش زردآبى بيش نماند». بااین‌همه مولانا زنده می‌ماند و به‌این‌ترتیب طبیبان «ملزم» می‌شوند که آدمی به خدا زنده است، و به «قدرت مردان خدا» ایمان می‌آورند. سرانجام نیز مولانا به حمام درمی‌آید و سپس سرگرم سماع می‌شود ‏(افلاکی، ۱۴۰۰، ۸۰)! در جای دیگر از قول نورالدین والد خرساف چنین نقل شده است: «همانا كه حضرتِ مولانا در مداومتِ سماع چنان مستغرق شده بود كه در آن شانزده روز هرگز طعامى نخورد و شربتِ آب نچشيد و به خواب نرفت.» سپس با گذشت این مدت، یکباره «قربِ پنجاه كاسه طعام را فروخورد» و سماع را از سر گرفت (همان، ۲۰۱)! درعین‌حال دکتر سیروس شمیسا بر این باور است که این مایه‌های افسانه‌ای و اساطیری اتفاقاً «به لطف کتاب افزوده است و آن را از اثری تاریخی به اثری ادبی ارتقا داده است» ‏(شمیسا، ۱۳۸۷، ۱۹۱).

افزون‌براین، علی‌رغم اینکه کتاب در دوره‌ای نزدیک به زمانۀ مولوی نگاشته شده (شصت سال پس از وفات او)، نمی‌توان انکار کرد که بسیاری از اطلاعات تاریخی آن مخدوش و بی‌اعتبار است، تا جایی که می‌توان گفت افلاکی «در نقل سنین و تواریخ به‌هیچ‌روی دقت ننموده، چندان‌که تشخیص درست از نادرست به‌دشواری میسر است» ‏(فروزانفر، ۱۳۸۷، ۱۷) شماری از این خطاهای تاریخی را مصحح کتاب، مرحوم یازیجی در بخش «توضیحات مصحح…» آورده است. به برخی از این اشکالات نیز اشاره‌ای نشده است. برای مثال، در فصل سوم، داستان جلادی آمده که یکی از اولیای خدا را گردن زده وبه‌این‌شکل او را از قفس تن رهایی بخشیده است! ازاین‌رو مورد عنایت مولوی قرار می‌گیرد ‏(افلاکی، ۱۴۰۰، ۲۴۱). اما در فصل چهارم، همین حکایت، این بار با نقش‌آفرینی شمس تبریزی تکرار می‌شود (همان، ۳۹۲).

نمونۀ دیگر: در جایی تاریخ غیبت شمس چنین آمده: «پنج‌شنبه، بیست‌ویکم ماه شوال، لِسَنَةِ ٱثنَینِ وَأَربَعينَ وَسِتَّمِائَة» (همان، ۵۸)، حال‌اینکه ۲۱ شوال ۶۴۲ پنج‌شنبه نیست. در جای دیگر، تاریخ سفر شمس به شام را چنین آورده: «يَومَ ٱلخَميس،  اَلحادي وَٱلعِشرينَ مِن شَهرِ شَوّال،  سَنَةَ ثلاثٍ وَأَربَعينَ وَسِتَّمِائَة» (همان، ۳۹۵). این در حالی است که ۲۱ شوال ۶۴۳ نیز پنج‌شنبه (یوم الخمیس) نیست!

۳. نقدی بر ویرایش دکتر توفیق سبحانی

کوشش شادروان دکتر تحسین یازیجی در تصحیح مناقب العارفین بی‌گمان ستودنی است. بااین‌حال در کار وی خطاهایی به چشم می‌خورْد که خود نیز بر آن‌ها واقف و به آن‌ها معترف بود (همان، نه). شماری از این خطاها به‌همت دکتر توفیق سبحانی در چاپ انتشارات دوستان برطرف شده است. سبحانی در صفحۀ سی‌ونهم از مقدمات کتاب، ذیل عنوان «چند توضیح ضروری» تعدادی از آن‌ها را گزارش کرده است. او دستورخط کتاب را هم تاحدی به‌روز کرده که اقدام بایسته و شایسته‌ای است و البته جای بهبود دارد. درعین‌حال خطاهای پرشمار و واضحی همچنان در متن باقی مانده است که در ادامه در دو بخش کلی به بررسی آن‌ها می‌پردازم.

۱.۳. خطاهای راه‌یافته به ویرایش سبحانی[2]

متأسفانه با بررسی ویرایش سبحانی درمی‌یابیم که اشکالاتی به آن راه یافته که در تصحیح یازیجی به چشم نمی‌خورَد. در ادامه، تعدادی از خطاهای یادشده را در حد حوصلۀ نوشتار حاضر گزارش می‌کنم.

۳/۱۳: در تصحیح یازیجی، در پایان این حکایت ترجمۀ حدیثی از پیامبر[ چنین آمده است: «هیچ ایمان بنده‌ای به خدا درست نشود، تا مردمِ جهّال وی را به جنون منسوب نکنند» (ص۸۹، سطر ۱۷). در ویرایش سبحانی روشن نیست به چه دلیلی «وی را» حذف شده است (ص۵۹، سطر ۲۳). در همان صفحه از تصحیح یازیجی، عبارت «جمیع اهل ملل و ارباب مذاهب» به‌درستی ضبط شده، حال‌اینکه در ویرایش سبحانی، «مذاهب» به‌شکل مفرد، «مذهب» آمده است (همان صفحه). این تغییر نیز ناموجه است.

۳/۲۱: دومین شعر درج‌شده در این حکایت در بحر عروضی «منسرح» است. این بحر در تصحیح یازیجی به‌درستی ضبط شده (ص۱۰۲، سطر ۱۳)، اما در ویرایش سبحانی به «منسوخ» تغییر یافته است (ص۶۷، سطر ۱۲). پیداست که چنین بحری در عروض فارسی وجود ندارد.

۳/۲۷: مولانا ضمن حکایت جدال فقیه و نحوی، می‌گوید نحوی می‌رنجیده از اینکه می‌دیده فقیه واژۀ «بئر» (در حج: ۴۵) را به‌شکل غیرمهموز (بیر) تلفظ می‌کند. این واژه در تصحیح یازیجی به‌درستی «بیر» ضبط شده (ص۱۰۶، سطر ۱۳)، حال‌اینکه در ویرایش سبحانی با تغییری نابجا، به‌شکل «بئر»[3] درآمده است (ص۶۹، سطر ۱۸). افلاکی این حکایت را با چند بیتی از حکایت نحوی و کشتی‌بان از مثنوی پایان داده که در تصحیح یازیجی به‌درستی چنین آمده:

محو می‌باید نه نحو اینجا بدان     گر تو محوی بی خطر در آب ران

فقهِ فقه و نحوِ نحو و صَرفِ صرف     در کم‌آمد یابی ای یار شگرف

اما در ویرایش سبحانی، مصرع دوم به‌خطا فاصله‌گذاری شده و «در کم‌آمد…» به‌شکل «درکم آمد…» درآمده است. پیداست که باتوجه‌به بیت نخست، سخن از «کم‌آمد»، یعنی تواضع و فروتنی است ‏(زمانی، ۱۳۹۸، ج۱، ۸۳۵)، نه «درک».

۳/۴۵: در این حکایت داستان پدری آمده که پسرش شیفتۀ مولانا شده و پیوسته نام او را می‌برد. در تصحیح یازیجی آمده است: «پدرش چندانک از آن حالت او را منع می‌کرد ممتنع نمی‌شد» (ص۱۲۷، سطر ۱۳). روشن نیست که «چندانک» (چندان‌که) چرا در ویرایش سبحانی به «چنان‌که» تغییر یافته است (ص۸۲، سطر ۶).

۳/۸۷: در این حکایت ذکر یکی از مجالس تذکیر مولانا به میان آمده و چنین به حاضران اشاره شده است: «تمامتِ صدرو و بدور حاضر بودند» (ویرایش سبحانی، ص۱۰۸، سطر ۹). در تصحیح یازیجی، واژۀ «صدرو» به‌درستی «صدور» آمده است (ص۱۷۱، سطر ۳).[4]

۳/۱۵۷: در این حکایت، حدیثی از قول پیامبر اکرم[ آمده است: كُلْ مِن كَدِّ يَمينِكَ وَعَرَقِ جَبينِك؛ (از حاصل دست‌رنج خویش بخور(به‌اصطلاح، نان بازویت را بخور)). این حدیث در تصحیح یازیجی به‌درستی آمده (ص۲۴۶، سطر ۹)، اما در ویرایش سبحانی (ص۱۵۶، سطر ۱) فعل امر «كُلْ» به‌خطا به اسم تبدیل و به‌شکل «كُلٌّ» ضبط شده است که در اینجا بی‌معناست.

۳/۱۶۰: در این حکایت، پس از اینکه اوراد مخصوص به گروه‌های مختلف زهاد و درویشان ذکر شده، چنین آمده است که «بعضی را ذکر ’الّا الله‘ بود فَحَسب». «فَحَسب» (در اصل، «فَحَسبي» یا «فَحَسبُك») عبارتی عربی است که شاید بتوان معادل اصطلاحی آن در فارسی را «همین و بس» در نظر گرفت. این عبارت با حرکت‌گذاری صحیح در تصحیح یازیجی آمده است (ص۲۵۰، سطر ۱۱)، اما در ویرایش سبحانی به‌خطا شکل «فَحَسِّب» را به خود گرفته است (ص۱۵۸، سطر ۱۹). معنای این فعل برای بنده روشن نشد.

۳/۱۸۲: در این حکایت وردی از اوراد مولانا ذکر شده که آن را برای عافیت‌یافتن از حُمّا (تب) تجویز کرده است. ورد با این عبارت آغاز می‌شود: «يا أُمَّ ٱلمِلدَم»؛ (ای امّ‌ملدم (از القاب تب در زبان عربی است)). در تصحیح یازیجی این عبارت به‌درستی حرکت‌گذاری شده (ص۲۷۲، سطر ۸)، اما در ویرایش سبحانی، «أُمّ» به‌اشتباه «أَمّ» درج شده است (ص۱۷۲، سطر ۶).

۳/۳۴۲: این حکایت هم با ابیاتی از مثنوی پایان گرفته است. بیت آخر در تصحیح یازیجی، به‌درستی چنین آمده است (ص۴۰۷، سطر ۴):

من چو پوشم از خز و اطلس لباس     زآن بپوشانم حشم را، نی پلاس

مشخص نیست چرا در ویرایش سبحانی، «پوشم» در مصرع اول به «شوم» تغییر یافته که علاوه‌بر تغییر وزن، معنا را هم مختل می‌کند (ص۲۵۵، سطر ۱۶).

۳/۵۰۸: این حکایت را فخرالدین معلم نقل کرده است. او می‌گوید مولانا با حضور بر سر مزار پدرش، پس از به‌جاآوردن نماز و خواندن اوراد و اذکار، «ساعتی نیک مراقبت نموده» است. واژۀ «مراقبت» در تصحیح یازیجی به‌درستی درج شده (ص۵۲۳، سطر ۶)، اما در ویرایش سبحانی به‌‌خطا «مراقب» آمده است (ص۳۲۸، سطر ۱۱).

۳/۵۴۶:‌ «اینک به حضرتِ الله می‌روم.» این جمله‌ای است که پدر مولانا در هنگام وفات خطاب به او گفته است و در تصحیح یازیجی به‌درستی قید شده است (ص۵۶۲، سطر ۱۰). اما در ویرایش سبحانی، «اینک» بدون توجیه خاصی به «اینکه» تبدیل شده است (ص۳۵۲، سطر ۱۱).

۴/۶۵: در این حکایت، چنین آمده است که عده‌ای از اصحاب پیامبر[ به ایشان چنین عرض کرده‌اند: «یا رسول الله، هر نبی معرِّفِ مَن قَبلَه بود، اکنون تو خاتم‌النبیینی، معرِّف تو که باشد؟» «معرِّفِ مَن قَبلَه» بودن یعنی هر پیامبری پیامبران پیش از خود را به مردم معرفی می‌کرده است.[5] این عبارت در تصحیح یازیجی به‌درستی حرکت‌گذاری شده (ص۶۶۰، سطر ۹)، اما در ویرایش سبحانی به‌شکل مغلوط «معرِّف مِن قَبلِه» درآمده است (ص۴۱۴، سطر ۲) که معنای محصلی ندارد.

۲.۳. خطاهای مشترک میان تصحیح یازیجی و ویرایش سبحانی

بخش دوم خطاهای باقی‌مانده در ویرایش سبحانی مربوط به اشکالاتی است که یازیجی در تصحیح خود مرتکب شده و سبحانی هم آن‌ها را اصلاح نکرده است. این خطاها را نیز می‌توان به دو بخش تقسیم کرد: خطاهای پربسامد، و بعضی دیگر از خطاها.

الف.خطاهای پربسامد

۱. آنچه در نگاه اول به چشم می‌خورد خطاها و آشفتگی‌های پرشمار و گوناگون در حرکت‌گذاری عبارات و جملات عربی است که گاه معنا را به‌کلی دگرگون و نامربوط ساخته است؛ مانند حکایت ۴/۹۱ که در آن چنین آمده است: «تارِيخُ الغِيبَةِ وَ الإستِتَارِ شَمسِ الدّين…» (سبحانی: ص۴۳۰، سطر ۷؛ یازیجی: ص۶۸۶، سطر ۷) و پیداست که در اینجا منظور نه «غِيبَة» (گناه غیبت و بدگویی) که «غَيبَة» (پنهان‌شدگی) است. بگذریم از اینکه این عبارت به‌خودی‌خود و فارغ از حرکت‌گذاری، گرفتار اشکالات دیگری نیز هست. نمونۀ دیگر نیز مصراع مذکور در میانۀ ص۳۳۹ از ویرایش سبحانی (ص۵۴۱ تصحیح یازیجی) است: «اِحفِظ لِسانَكَ إن أَرَدتَ أَمانًا.» در هر دو نشانی، حرف «إن» به‌اشتباه «أن» درج شده است.

۲. مورد پرتکرار دیگر خطاهای موجود در ارجاعات قرآنی است. در برخی از این موارد، نام سوره به‌اشتباه ذکر شده است، مانند آیۀ Nإنّا فَتَحنا لَكَ فَتحًا مُبينًاM که یازیجی آن را به‌اشتباه آیۀ نخست از سورۀ ۴۷ (محمد) دانسته است (ص۶۶۴، سطر ۲۰). سبحانی نیز با تصحیح شمارۀ سوره به ۴۸، نام سوره را مجدداً به‌اشتباه همان محمد ذکر کرده است (ص۴۱۶، سطر ۲۲)، حال‌اینکه آیۀ یادشده نخستین آیه از سورۀ فتح است. در مواردی هم شمارۀ آیات به‌خطا درج شده است (برای نمونه بنگرید به سطر ۲ از ص۴۲۹ ویرایش سبحانی، و یا سطر دهم از ص۶۹۱ تصحیح یازیجی). در مواردی هم نام‌ونشان آیه به‌کلی ذکر نشده است (برای نمونه بنگرید به سطر ۱۸ از ص۳۴۲ ویرایش سبحانی).

ب. بعضی دیگر از خطاها

۳/۲۵۵: در این حکایت ماجرای یکی از بزرگان شهر نقل شده است که وقتی صدای آه سوزان و بلند یکی از اصحاب مولانا را می‌شنود، می‌گوید: «عِلَّ»، یعنی «درد بگیری» یا به‌اختصار، «درد!». این واژه در تصحیح یازیجی (ص۳۳۱، سطر ۲) و ویرایش سبحانی (ص۲۰۸، سطر ۱۹) به‌اشتباه «عِلّی» درج شده است که برای مؤنث به کار می‌رود.

۳/۴۱۲: این حکایت دوخطی ناظر به حضور مولانا در یک جشن عروسی است. در میانۀ مراسم کسی بانگ می‌زند که «شکربادام نیست» تا بیاورند. «شکربادام» یکی از تنقلات قدیمی بوده که بنابه آنچه در فرهنگ‌ها آمده به دو شیوه تهیه می‌شده است: نخست اینکه هستۀ زردآلوی خشک‌کرده را درمی‌آورده و به‌جایش بادام می‌گذاشته‌اند (دهخدا)؛ دوم اینکه بادام را به شکر آغشته می‌کرده‌اند (عمید). نام این خوراکی در تصحیح یازیجی به‌خطا «شکّرِ بادام» ضبط شده است (ص۴۴۹، سطر ۵) و سبحانی نیز آن را بدون اصلاح نقل کرده است (ص۲۸۲، سطر ۵). ناگفته نماند که واکنش مولانا به این درخواست نیز شیرین است. او می‌گوید: «شکر هست، اما با (=همراه) دام است!»

۳/۴۵۰: در این حکایت آمده است: «ابوهریره، رضی الله عنه، که دُواجِ[6] ’لِكلِّ أُمَّةٍ حَكيمٌ وَحَكيمُ أُمَّتي أَبو هُرَيرَة‘ در بر داشت… .» در این عبارت، حدیث ستایشگرانۀ مذکور به دُواج یا بالاپوشی تشبیه شده که ابوهریره آن را به تن داشته است. اما در تصحیح یازیجی (ص۴۷۸، سطر ۴) و ویرایش سبحانی (ص۳۰۰، سطر ۱۰)، واژۀ «دواج» به‌اشتباه جزئی از حدیث پنداشته شده و حتی تنوین رفع گرفته است: «دُوّاجٌ لِكُلِّ…».[7]

۳/۵۰۹: در پایان این حکایت، بیتی از مثنوی نقل شده است:

معنی قرآن ز قرآن پرس و بس     وز کسی کآتش زده‌ست اندر هوس

متأسفانه در سبحانی (ص۳۲۹، سطر ۱۳) به‌پیروی از یازیجی (ص۵۲۵، سطر ۲) فعل «زده‌ست» به‌خطا «ز دست» ضبط شده است، حال‌اینکه در اینجا سخنی از دست نیست.

۳/۵۲۲: در این حکایت، عامل اصلی نزدیکی و پیش‌رفتن به‌سوی خدا ترک هوای نفس معرفی شده است: «اَلتَّقَدُّمُ إلَی ٱللّهِ بِتَركِ ٱلهَویٰ»، اما به‌جای واژۀ «الهویٰ» به‌معنای هوس و خواهش نفْس، «الهواء» آمده است به معنای آنچه تنفس می‌شود (سبحانی: ص۳۳۸، سطر ۲۰؛ یازیجی: ص۵۴۰، سطر ۹). اولی را شاید بتوان ترک کرد و این ترکْ حیات‌بخش هم باشد، اما ترک دومی عادتاً محال است و زندگی‌کُش![8]

۴/۵۲: صورت صحیحِ بیت دوم از رباعی ذکرشده در این حکایت چنین است:

با چشم تو آهوان چه دارند به دست؟     ای چشم تو پای‌بندِ شیران جهان

منظور از «پای‌بند» در مصرع دوم همان «بندِ پای» است (اضافۀ مقلوب). درواقع مولانا در این بیت از دیوان شمس، چشمان یار را به بندی تشبیه می‌کند که بر پای شیران زده می‌شود. بااین‌همه سبحانی (ص۴۰۷، سطر ۷) به‌پیروی از یازیجی (ص۶۴۹، سطر ۱۷) آن را به‌اشتباه «پایِ بندِ» ضبط کرده است.

۴/۱۰۱: در ابتدای این حکایت دو بیت شعر آمده است:

گر بر كارى چرا چنين بى‌كارى؟      ور بى‌كارى چرا چنين اوكارى؟

همه طبّال و هيچ بانگى نى      همه در كار و هيچ دانگى نى

سپس مانند موارد مشابه دیگر، بحر عروضی این دو بیت در بالای آن چنین آمده است: مضارع (سبحانی: ص۴۳۳، سطر ۱۴؛ یازیجی: ص۶۹۱، سطر ۱۶). این در حالی است که بیت اول رباعی است ــ‌که در موارد مشابه پیشین، عادتاً با همین لفظ «رباعی» مشخص شده‌ــ و بیت دوم نیز در بحر خفیف است.[9]

۴. جمع‌بندی

چنان‌که در ابتدای نوشتار حاضر آمد، کتاب مناقب العارفین از منابع مهم و ارزشمند در تاریخ تصوف به شمار می‌رود. این کتاب هر چند از اعتبار کامل تاریخی برخوردار نیست، در بخشی از مطالعات تاریخی و نیز پژوهش‌های ادیان و عرفان می‌تواند محل مراجعۀ محققان باشد. افزون‌براین، ارزش ادبی آن درخور توجه است. بااین‌حال ویراست موجود آن (تصحیح تحسین یازیجی با ویرایش توفیق سبحانی) از جهات گوناگون دچار نقایص ریز و درشتی است که گاه بهره‌مندی کامل از آن را دشوار می‌کند. ازاین‌رو شایسته است که سراسر متن بازخوانی و بازویرایی شود. نیز چه‌بسا انتشار گزیده‌ای از این کتاب همراه با توضیح دشواری‌ها در حاشیه، امکان استفادۀ عموم از این اثر ارزشمند را بیش‌ازپیش فراهم سازد.[10]

کتاب‌نامه

قرآن مجید

‏‫افلاکی، شمس‌الدین احمد. (۱۳۶۲). مناقب العارفین. (تحسین یازیجی، مصحح) (ج ۱–2). تهران: انتشارات دنیای کتاب.

‏‫افلاکی، شمس‌الدین احمد. (۱۴۰۰). مناقب العارفین. (تحسین یازیجی و توفیق سبحانی، مصححین). تهران: انتشارات دوستان.

‏‫دماوندی، مجتبی. (۱۳۸۷). بشوی اوراق؛ نقد محتوایی بر دو بخش از مناقب العارفین. شناخت، ۵۷(1)، ۱۲۹-۱۴۰.

‏‫ریاحی، محمدامین. (۱۳۸۸). مولوی و ادبیات مولویه. پژوهشنامۀ ادب حماسی، 9(۵)، ۴۰-۵۱.

‏‫زمانی، کریم. (۱۳۹۸). شرح جامع مثنوی معنوی (ج ۱–7). تهران: انتشارات اطلاعات.

‏‫شمیسا، سیروس. (۱۳۸۷). سبک‌شناسی نثر. تهران: انتشارات میترا.

‏‫فروزانفر، بدیع‌الزمان. (۱۳۸۷). مولانا جلال‌ الدین محمد مشهور به مولوی. تهران: انتشارات معین.

*این یادداشت در دوماهنامۀ جهان کتاب، شمارۀ ۴۰۲ (آذر و دی ۰۲) منتشر شده است.

[1]. نوۀ مولانا که افلاکی کتاب را به‌دستور او نوشته است ‏(شمیسا، ۱۳۸۷، ۱۸۹).

[2]. نمونه‌های ذکرشده در این بخش برگرفته از فصل‌های سوم و چهارم کتاب است. شماره‌گذاری حکایت‌ها نیز براساس ویرایش سبحانی است که در مواردی، اختلاف اندکی با یازیجی دارد. هر جلد از تصحیح یازیجی چنین شماره‌گذاری شده است: جلد اول، تا ص۵۷۳؛ جلد دوم، از ص۵۷۸ تا ص۱۲۲۲.

[3]. پیداست که در اصل «بئر» درست‌تر است، اما در اینجا شکل غیرمهموز آن مدنظر بوده و نباید تغییری می‌کرده است.

[4]. واژۀ «صدرو» در جای دیگری از متن آمده است: «اين مهم به ولدِ صدرو تعلّق دارد،  تا او نيز حاضر شود» ‏(افلاکی، ۱۴۰۰، ۱۳۷).

[5]. این معنا را به‌ویژه هنگامی می‌توانیم دریابیم که حکایت را از ابتدا بخوانیم: «همچنان انبیا علیهم السلام همه معرِّف همدیگرند. عیسی می‌گوید: ’ای جهود، موسی را نیکو نشناختی، بیا من را ببین تا موسی را بشناسی…‘» (ص۴۱۳). سؤال اصحاب این است که اگر قرار نباشد پس از حضرت محمد[ پیامبری بیاید، پس چه‌کسی معرفی‌کنندۀ او خواهد شد.

[6]. دُواج یا دُوّاج یا دَواج هر سه در فرهنگ‌ها آمده است.

[7]. در مورد مشابه دیگر (۳/۲۴۸) واژۀ «سِرّ» به‌اشتباه جزئی از حدیثِ «مَن أَحَبَّ قَومًا فَهُوَ مِنهُم» تلقی شده است (سبحانی: ص۲۰۴، سطر ۱۵؛ یازیجی: ص۳۲۴، سطر ۱۲).

[8]. در مورد مشابه دیگر (۳/۱۷۷)، واژۀ «الدنیا» به‌صورت «الدنیاء» ضبط شده که پیداست خطاست (سبحانی: ص۱۷۰، سطر ۲۰؛ یازیجی: ص۲۶۹، سطر ۱۷).

[9]. در مورد مشابه دیگر (۳/۴۳۹)، بحر بیتی از مثنوی «رم» ذکر شده (سبحانی: ص۲۹۴، سطر ۱۸) که در یازیجی، ص۴۶۹، سطر ۱ صورت صحیح آن، «رمل» درج شده است.

[10]. دست‌کم سه تلخیص از مناقب وجود دارد که هیچ‌یک دارای ویژگی‌های مطلوب یک متن گزیده و راهگشا نیست.

دسته بندی شده در: