اشاره
سادهنویسی مهارت است و مثل بیشتر مهارتها، باید آن را آموخت و تمرین کرد. رضا بابایی، پژوهشگر، نویسنده و ویراستار فقید در مقالهای با عنوان «فواید و قواعد سادهنویسی» از چندوچون سادهنویسی گفته است. در یادداشت حاضر، این مقاله را گزارش کرده و در پایان، گزیدهای از آن را آوردهام.
درآمد
«کسی که نتواند نویسنده شود مترجم میشود و اگر مترجم هم نتواند بشود، میشود ویراستار.» یادم نیست که چنین جملهای را کجا و از چهکسی شنیدم یا خواندم. هرچه هست رضا بابایی اگرنه بارزترین، دستکم از مثالهای بارز برای نقض این قاعده بود. او گذشته از درستنویسی، در حیطۀ نگارش و بهنویسی هم حرفهای زیادی برای گفتن داشت. کتاب شناختهشدۀ او، بهتر بنویسیم را شاید بتوان چکیدهای از یافتهها و آموختههای وی در این زمینه دانست. افسوس که بهتعبیر عمادالدین باقی، «در این زمانۀ خشونت فکر و بیان و قحطی وجدان و قلت اندیشمندان آزادیخواهِ اخلاقی، پروازش زودهنگام» بود.
در مقالۀ «فواید و قواعد سادهنویسی»، بابایی یک ایدۀ اصلی را دنبال میکند و میکوشد با مثالهای متعدد، آن را شرح و بسط دهد. ایده این است: سادهنویسی را نباید فدای زیبانویسی کرد یا بهعبارت دیگر، زیبانویسی نباید به پیچیدهنویسی بینجامد. در ادامه، گزارشی از این مقاله را بههمراه گزیدههایی از متن آن میآورم.
گزارش
در نوشتن، سادگی مهمتر است یا زیبایی؟ این دو چه نسبتی باهم دارند؟ نویسندۀ مقالۀ «فواید و قواعد سادهنویسی» بر این باور است که اولی را باید بر دومی ترجیح داد و سادگی و روانی درواقع همان طبیعیترین اصل زیبانویسی است. بهتعبیر محمدعلی فروغی، سخن باید چنان طبیعی باشد که هرکس بشنود گمان کند خود میتواند چنین بگوید. بابایی با طرح چنین مقدماتی در «پیشسخن» بهسراغ پیشینۀ سادهنویسی میرود و تاریخچهای بسیار فشرده از تطورات نثر فارسی به دست میدهد. سپس بر همین اساس، «تکلف و تصنع» را آفتی میشناسد که از حوالی سدۀ هفتم بهبعد، تا مدتها این نثر را دچار فساد میکند. نویسنده همچنین تاریخچۀ یادشده را تا دوران معاصر پیش میآورد و از سه تحول بزرگی نام میبرد که در سدۀ اخیر در سادهنویسی رخ داده است و هریک را بهفراخور برمیرسد: مشروطیت، داستاننویسی و وبلاگنویسی.
بابایی معتقد است سادهنویسی نیازمند زمینههایی ذهنی است و در چنین زمینههایی است که شخصیت نویسنده برای سادهنویسی آماده میشود. او سپس هفت مورد از این زمینهها را برمیشمرد و بهاجمال توضیح میدهد. در اینجاست که او بر نکتهای دست میگذارد که بهزعم نگارندۀ این یادداشت، میتوان آن را اصلی طلایی در سادهنویسیِ امروز و بلکه همۀ دورانها دانست: «نوشتهای خـواندنی اسـت که شنیدنی باشد.» توضیح اینکه «نوشتن باید هم برای خواندن باشد و هم برای شنیدن، یعنی باید چنان نوشت که خواننده گمان کند کسی در حال گفتوگوی رودررو با اوست».
در بخش بعدی مقاله، نویسنده شماری از عادتهای صحیح و بایستههای قلمی در سادهنویسی را برمیشمرد. در اینجاست که بابایی گریزی به بحث زبان معیار میزند و مهمترین شاخصههای آن را بههمراه مثالهایی فهرست میکند. در ادامۀ بحث عادتها و بایستهها، او به نکات بسیار مهمی در سادهنویسی اشاره میکند و با نمونههایی که برای هر عنوان میآورد، منظور خود را با شفافیت هرچه تمامتر به خواننده منتقل میکند. «استفادۀ بجا از نشانههای ویرایشی» یکی از این عناوین است.
پایانبخش مقالۀ بابایی ذکر ماجرایی است طنزآمیز که در آن، آلن سوکال، فیزیکدان فرانسوی، با نوشتن مقالهای خاص، پیچیدهنویسیهای دانشگاهیان را به مسخره میگیرد. این ماجرا را در ادامه، بهعنوان آخرین گزیده از این مقاله آوردهام.
گزیده
• چنانکه گفتهاند، سادهنویسی دشوار است و دشوارنویسی آسان.
• در عصر حاضر بیشتر نویسندگان دریافتهاند که ارزش نویسنده در بلندای اندیشه و توانایی بیان آن بهزبان ساده و روان و قدرت تحلیل و تشریح اوست، نه لفاظیهای مردمفریب.
• مشروطیت پدیدۀ نوشتن برای مردم را ضروری کرد و خواندن و دانستن را از حلقۀ خواص بیرون آورد و به میان مردم و خانهها برد. […] پسازآن بود که صدها نویسنده و شاعر در قالب روزنامه و کتاب و مقاله برای مردم عامی نوشتند و شعر سرودند. […] بدینروست که میتوان مدعی شد از دل نهضت مشروطیت، دهها نهضت دیگر نیز سربرآورد که از مهمترین آنها انقلاب در نظم و نثر فارسی است.
• نباید پنداشت که سادهنویسی شخصیت علمی نویسنده را پایین میآورد، زیرا دانایان میدانند که سادهنویسی بسیار دشوارتر از دشوارنویسی است و داوری عوام دربارۀ نویسندگان نیز متکی به داوری خواص است. […] فضای کلی جامعۀ علمی کشور نیاز به فرهنگسازی دارد تا همگان بدانند فضیلت و برتری ازآنِ کسانی است که روح و روان خوانندگان خود را در پیچوخم الفاظ گرفتار نمیکنند.
• برخی بر این باورند که نوشتن باید هم برای خواندن باشد و هم برای شنیدن، یعنی باید چنان نوشت که خواننده گمان کند کسی در حال گفتوگوی رودررو با اوست. نوشتهای خواندنی است که شنیدنی باشد. […] مردم از ساعتها گفتوگو با یکدیگر خسته نمیشوند و اگر نویسندگان نیز بهگونهای بنویسند که خواننده بیش از احساس خواندن، احساس شنیدن کند، به توفیق بزرگی در جذب خواننده دست یافتهاند.
• یکی از راههای فراگیری سادهنویسی انس با آثار بزرگانی است که اینگونه مینوشتند. نویسندهای که کیمیای سعادت غزالی را میخواند ناخودآگاه میپذیرد که میتوان بزرگترین دانشمند عصر خود بود و از همه سادهتر و شیرینتر نوشت.
• هر زبانی دو گونه نظم و نثر دارد: معیار و غیرمعیار (سبک). نثر یا زبانی که معیار نیست، اگر مبتنی بر اصول و هنجارهای اصلی زبان باشد، سبْک است. برخی از نویسندگان بهدلایل مختلف و با تکیه بر تواناییهای خود، از نثر همگانی میگریزند و سبکی مخصوص به خود پدید یآورند . معیارنویسی و سبکمندی هر دو در جای خود نیکوست، اما باید دانست که کنارهگیری از معیار و تولید سبک ویژه تنها از عهدۀ برخی نویسندگان حرفهای برمیآید.
• وظیفۀ اصلی زبان ارائۀ مضمون و محتوا به رساترین و سرراستترین شکل است. اکنون فرمگرایی و صورتآرایی منحصر به ادبیات و آفرینشهای ادبی شده است. زبان معیار فارسی میکوشد از حواشی بکاهد و به اصل متن بپردازد. در این نثر، زبان دیده نمیشود، بلکه همچون شیشه، وسیلهای است برای حفظ محتوا. به همین دلیل خوانندۀ نثر معیار، خود را مواجه با سبک خاصی در نوشتار نمیبیند.
• نثر معیار امروز ایران برخلاف سدههای پیشین، از زبان گفتاری مردم نمیگریزد، بلکه میکوشد از ذخایر طبیعی و تواناییهای روزامد این زبان بهره گیرد.
• پاورقی نباید بیش از مقدار لازم باشد. برخی از نویسندگان دوست دارند همۀ اطلاعات پراکندۀ خود را به هر بهانهای به خورد خواننده بدهند و چون بسیاری از این اطلاعات اضافی جایی در متن ندارند، به حاشیه رفته، در قالب پاورقی یا یادداشتهای پایانی کتاب ظاهر میشوند. این شیوۀ نامطلوب ذهن خواننده را پریشان، موضوع اصلی نوشتار را کمرنگ و نویسنده را متهم به فضلفروشی میکند.
• نویسنده نباید از اعتراف به نادانی خود در مسئلهای خاص (نه بهنحو کلی و تعارفگونه) ابا داشته باشد، زیرا روزانه همۀ ما چنین اعترافهایی داریم. در فرهنگ مردم عادی و در محاورات روزانۀ همۀ انسانها فراوان اتفاق میافتد که کسی به ندانستن یا ناکامیابی در امری اعتراف میکند و مثلاً میگوید: «من معنای این بیت را نمیدانم.» اما گویا نویسندگان بنا ندارند هیچگاه در هیچ امری اظهار نادانی کنند، جز در مقدمۀ کتاب خود. معمولاً مؤلفان به اندکی تعارفات مصنوعی در مقدمۀ نوشتارشان بسنده میکنند و سپس در هیچجای دیگر، به خوانندۀ خود نمیگویند که مثلاً «من دربارۀ این مسئله بیشازاین نمیدانم» یا «فرصت مطالعه و جستوجوی بیشتر در این موضوع را نداشتم»، بلکه ترجیح میدهند جای اینگونه اعترافات صمیمی، بگویند: «تحقیق بیشتر در این موضوع، بیرون از گنجایش این کتاب است» یا «… در این مقال نمیگنجد» یا «…به فرصتی دیگر وامیگذاریم» یا «شرح این هجران و این خون جگر/این زمان بگذار تا وقت دگر». اینگونه عبارات، اگر فقط برای پوشاندن ضعف و کاستی نویسنده باشد، جز اینکه ناقض صداقت و شجاعت علمی است، نوشتۀ او را از امتیاز سادگی و صمیمیت با خواننده محروم میکند.
• گاهی پیچیدگی کلام بهمعنای عمق و معانی تودرتوی آن نیست، بلکه حکایت از ذهنی آشفته میکند که قصد دارد نادانیهای خود را با بیان جملات نامفهوم و آکنده از اصطلاحات غریب بپوشاند.
• در سال ۱۹۹۶، آلن سوکال، فیزیکدان فرانسوی، مقالۀ مفصلی در چهل صفحه، برای مجلهای بهنام Text Social (متن اجتماعی) فرستاد که در شمارۀ بـهار هـمان سال چاپ شد. عنوان مـقاله «بهسوی هرمنوتیک ترانسفورماتیو جاذبۀ کوانتومی» بود! پس از چاپ مقاله، سوکال مقالۀ دیگری نوشت و در آن از نامفهومی و بیسروتهبودن مقالۀ پیشین خود پرده برداشت. در مقالۀ دوم توضیح داده بود کـه چـرا دست به چنین کـاری زده و هـیئت تحریریۀ مجله را فریب داده است. مسئولان مجله که بهشدت از چاپ مقالۀ پیشین سوکال شرمنده و خشمگین شده بودند، مقالۀ دوم را منتشر نکردند. سوکال مقالۀ دوم را در مجلۀ دیگری بهنام دیسنت (Dissent) منتشر کرد. [ظاهراً نام صحیح نخستین مجله چنین است: Social Text.]
متن و منبع
متن مقالۀ «فواید و قواعد سادهنویسی» در اینجا در دسترس است.
این مقاله در مجلۀ پژوهش و حوزه، شمارۀ ۳۷ (سال دهم، پاییز ۱۳۹۰) منتشر شده است.