اشاره
برای کسانی که با زبان‌شناسی آشنایی چندانی ندارند، مقالۀ «دربارۀ فارسی دری و فارسی دری‌وری» از داریوش آشوری شاید شروع خوبی باشد. او در این مقالۀ دوشماره‌ای، با زبانی انتقادی، هم به رابطۀ زبان و فرهنگ پرداخته، هم تحلیل‌هایی تاریخی و جامعه‌شناختی به دست داده و هم دربارۀ زبان‌پیرایی و واژه‌سازی سخن گفته است. اینجا این مقالۀ قدیمی را گزارش کرده‌ام و گزیده‌ای از آن را هم آورده‌ام.

درآمد
خیلی‌ها داریوش آشوری را در کنار آثار قلمی ماندگارش، به «دغدغه‌مندی زبانی» می‌شناسند. این دغدغه‌مندی البته به‌هیچ‌وجه از جنس «دل‌واپسی‌های ادیبانه» نیست، بلکه برعکس، از کلیشه‌های دست‌وپاگیرِ این‌چنینی به‌کلی فاصله دارد. دیدگاه‌های زبان‌شناختی آشوری به‌زعم من عموماً سمت‌وسویی فرهنگی دارد، به این معنا که برآمده از آگاهی‌های فرهنگی اوست. شاید همین جهت‌گیری باشد که علاقه‌مندان به مطالعات فرهنگی و جامعه‌شناختی را نیز به‌سوی آثار زبان‌شناسانۀ او جلب کرده است. به‌هرروی آشوری در این حوزه هم حرف‌های بسیاری برای گفتن دارد.
«دربارۀ فارسی دری و فارسی دری‌وری» عنوان مقاله‌ای دوشماره‌ای به‌قلم آشوری است که در تابستان ۱۳۵۶ در مجلۀ نگین به چاپ رسیده است. این دو مقاله که بعدها با اعمال برخی تغییرات در کتاب بازاندیشی زبان فارسی نیز آمده است (رجوع کنید به مقالۀ یکم: «پیرامون نثر فارسی و واژه‌سازی») نمونه‌ای گویا از رویکرد زبان‌شناختی آشوری است. در ادامه، ابتدا گزارشی از محتوای این مقاله آورده‌ام و سپس گزیده‌ای از متن آن. متن مقاله هم ازطریق پیوندهای موجود در انتهای این یادداشت در دسترس است.

گزارش
بزرگ‌ترین گرفتاری نثر فارسی چیست؟ داریوش آشوری برای این پرسش پاسخی سرراست دارد: «جدایی زبان گفتار و نوشتار.» آشوری در نوشتارِ خود روی همین موضوع دست می‌گذارد و آن را «خاستگاه همۀ فاجعۀ فساد نثر فارسی» معرفی می‌کند. او بحث خود را از آمیختگی زبان فارسی به عربی می‌آغازد. آشوری معتقد است آمیزش این دو زبان موجب شد زبان فارسی «بارورتر» شود و «گروهی از واژه‌های نرم و سبک و درخور تمدن اسلامی» را از عربی وام بگیرد. اما کار به اینجا ختم نشد و افراط در این آمیختگی نوعی «نثر بیمارگونه و نارسا و پرپیچ‌وخم» پدید آورد که دست‌کم در دوره‌ای «فلج‌شدن» فارسی را در پی داشت. او رد این ناهنجاری را تا زمان حال نیز دنبال می‌کند و آن را در پیچیده‌نویسی‌های رایج در روزگار ما می‌یابد.
آشوری در نوشتۀ خود تحلیل‌های تاریخی جالبی هم می‌گنجاند: از نقش مشروطه و پیدایش چاپ و چاپ‌خانه در فراگیرشدن مخاطبان ادبیات تا تلاش کسانی چون دهخدا، جمال‌زاده، علوی و بعدها آل‌احمد برای «درهم‌شکستن زبان جامد و سنگ‌وارۀ نثر سنتی».
سپس نوبت به «مسئلۀ پیرایش و بازسازی زبان فارسی» می‌رسد که بخشی از سخن اصلیِ آشوری در این نوشتار است. آشوری معتقد است بر سر این مسئله هنگامه‌ای برپاست. سپس با جرئتی ستودنی، مسببان این هیاهو را کسانی معرفی می‌کند که خود را «متولیان امام‌زادۀ زبان فارسی» می‌دانند، همان‌ها که می‌ترسند «مبادا به حریم قدس آن تجاوز شود» یا «دکان ادب‌مداری آن‌ها بسته شود». آشوری در ادامه، نگرانی بر سر بریده‌شدن پیوند فارسی‌زبانان با گذشته براثر هجوم واژه‌های جدید و ازیادرفتن واژه‌های کهن، به‌ویژه واژه‌های عربی را یک نگرانی نابجا می‌بیند و توضیح می‌دهد که این بریدگی دهه‌هاست روی داده و ما «هر روز با شتاب بیشتری از آن گذشته دور می‌شویم». او دراین‌باره به‌درستی بر نقش «تکنولوژی» و نمودهای پرشمار آن تأکید می‌کند. ارزش چنین تشخیصی آنجا برجسته‌تر می‌شود که به تاریخ انتشار این نوشتار توجه می‌کنیم: نزدیک به پنجاه سال پیش!
آشوری در ادامۀ بحث از پیراستن زبان، به برخی دیدگاه‌های نادرست نیز اشاره می‌کند، خصوصاً آنجا که از منظر «ناسیونالیسم ضدعرب» به این موضوع نگریسته می‌شود. او بر این باور است که «داشتن یک زبان سره نه ممکن است نه درست»، زیرا چنین زبانی «یکسره ساختگی» و «بدون زندگی تاریخی» است. او راه میانه را برمی‌گزیند: نه «گسیختن از گذشته» و نه پذیرفتن «یکجا و کورانه»اش.
آخرین بخش عمده از نوشتار آشوری به واژه‌سازی اختصاص دارد. او معتقد است «واژه‌سازی مسئله‌ای است موردی» و درنتیجه «هیچ حکم کلی و قطعی[ای] دربارۀ آن صادق نیست». آشوری در این بخش، رویکردهای گوناگون به واژه‌سازی را برمی‌رسد و می‌سنجد. دراین‌میان بر نقش سازندۀ فرهنگستان اول نیز تأکید می‌کند و شماری از واژگان مصوب این فرهنگستان را به‌عنوان شاهدی بر موفقیت آن یادآور می‌شود، مانند «زمین‌شناسی» به‌جای «معرفةالارض»، و «گذرنامه» به‌جای «پاسپورت».
آشوری نوشتار خود را سرانجام با بررسی آنچه «سیاست فرهنگستان» می‌نامد به پایان می‌برد و در این بخش نیز بر اهمیت رویکردی معتدل به واژه‌سازی تأکید می‌ورزد.

گزیده
• اینکه این‌همه دربارۀ زبان فارسی می‌نویسیم‌ و می‌گوییم‌،‌ نشانۀ بحران ژرفی است که در متن فرهنگ ما جریان‌ دارد و بحران فرهنگ خود را در‌ بحران زبان می‌نمایاند.
• اینکه جماعت شکایت می‌کنند که جوانان درس‌خواندۀ‌ ما از نوشتن یک نامه‌ به‌ فلان اداره ناتوان‌اند، این گناه این‌ جوانان نیست که زبان جعلی و مسخرۀ اهل‌‌اداره و اصطلاحات «توقیراً ایفاد می‌گردد» یا «متعاقباً‌ ارسال‌ می‌‌گردد» یا «تحقیقات به عمل آورید» و بسیاری‌ چیزهای‌‌ بدتر از این را نمی‌دانند، چون این زبان رابطه‌ای با بستر طبیعی زبان‌، یعنی‌ زبان گفتار ندارد و زبانی جعلی است‌ که‌‌ تنها جعل‌کنندگانش‌ آن‌ را می‌فهمند (و راستی می‌فهمند؟).
• زبان گفتار، تا آنجا که از زبان نثر منشیانه و گفتار آخوندی تأثیر نپذیرفته است، پایگاه استوار و نگهدارندۀ‌ قالب‌های اساسی دستوری و واژگان زبان‌ فارسی است.
• من یقین دارم که تا یکی‌دو نسل دیگر، ما هم با‌ زبان‌ حافظ و سعدی همان نسبتی را خواهیم داشت که انگلیس‌ها با زبان‌ چاسر و یا شکسپیر دارند (و دریغا!). روزگاری بود که در این سرزمین شعر مایۀ حیاتی فرهنگ بود و همۀ مردم‌، از‌ عارف و عامی، نسبت‌به موسیقی و وزن شعر گوشی حساس‌ داشتند و لزومی نداشت که کسی عروض شمس قیس بداند تا بفهمد که این عبارت‌ وزن‌ دارد یا نه. اما امروز‌ این‌ حساسیت‌ طبیعی و غریزی که از زیستن در زیست‌بوم فرهنگی و کسب‌ «غریزه»های فرهنگی حاصل می‌شد، از دست رفته است، زیرا دیگر شعر مایۀ حیاتی‌ فرهنگ‌ ما نیست (و دریغا).
• گرایش به سادگی‌ زبان که با نثر سیاسی و روزنامه‌نویسی آغاز شد، راه خود را به‌سوی‌ فارسی‌گرایی‌ باز کرد که گرایشی است درست. این گرایش، البته با پدید‌آمدن‌ ملت‌خواهی (ناسیونالیسم) جدید نیز مناسبت‌ داشته است، اما صرف‌نظر از خاستگاه آن، این اثر سودمند‌ را‌ داشته‌ است که زبان فارسی را بر روی پایۀ اصلی و طبیعی خود برگردانْد‌ و این‌ زبانِ‌ از توش‌وتوان افتاده را جانی تازه داد. این گرایش نشان داد که اگر‌ زبانی‌ به‌‌نام فارسی با ساختمان دستوری‌ و واژگان خود وجود دارد، این زبان می‌تواند و باید از‌ سرمایۀ‌‌ خود مایه بگیرد.
• سیر زبان و آمدن واژه‌ها و قالب‌های تازه این‌ امکان را می‌دهد که پس‌ از‌ جاافتادن آن‌ها در زبان، راه برای ساختن‌ ترکیب‌هایی تازه‌تر با آن‌ها‌ یا‌ ساختن‌ شکل‌های قیاسی همانند آن‌ها هموار شود، چنان‌که کسی که «جشنواره» را برای «فستیوال» ساخت، راه‌ را‌ برای‌ ساختن «ماهواره» هموار کرد و آن‌کس که‌ «واژه» را رواج داد، راه‌ را‌ برای «واژگان» و «واژه‌نامه» و جز آن هموار کرد. شاید راهِ ساختن «جشنواره» را هم ساختن «سنگواره» (برابر‌ فسیل‌) پیش‌ازآن هموار کرده بود.
• در کار پیرایش زبان فارسی، اساس کار می‌باید بازشناختن آسیب‌هایی که به این زبان به‌ویژه به زبان نثر، از راه دست‌اندازی‌های خودسرانه‌ و ناشیانه و منشیانه رسیده است‌ و بازگردانیدن آن بر پایه‌های درست و استوار خود [باشد] و برای این کار نه‌‌تنها باید در واژگان زبان بازنگریست و آن را پیراست و آراست، بلکه همچنین بازنگری در ساختمان و ترکیب‌ عبارت‌بندی‌، که‌ گرفتار بلاهای سخت شده است، از ضروریات این کار است.

متن و منبع
متن مقالۀ «دربارۀ فارسی دری و فارسی دری‌وری (۱ و ۲)» در اینجا در دسترس است.
این مقاله در مجلۀ نگین، شمارۀ ۱۴۶ و ۱۴۷ (تیر و مرداد ۱۳۵۶) منتشر شده است.

دسته بندی شده در: