اشاره
یکی از مکتوبات منتسب به خواجه نصیرالدین طوسی[1] نامه‌ای است کوتاه که، به‌نقل برخی منابع، خواجه آن را به‌فرمان هولاکو خان[2] هنگام یکی از فتوحات وی نوشته است. در این نوشتار ضمن اشاره به دو روایت از ماجرای نگارش این نامه، اندکی در زوایای متن آن کاوش می‌کنم.

مقدمه
دربارۀ کم‌وکیف حضور خواجه نصیر در دربار هولاکو خان و اثرگذاری وی بر تصمیماتی چون یورش به بغداد و اسقاط خلافت و قتل خلیفه تاکنون تحقیقات گوناگونی صورت گرفته است. این تحقیقات هرقدر هم به نتیجه‌گیری‌های مختلف و بعضاً ضدونقیض منتهی شده باشند، کم‌وبیش در این داوری مشترک‌اند که خواجه به‌هرحال با مغولان همکاری محدود و مشروطی داشته است (بهشتی‌سرشت، ۱۳۸۹) که اگر نه در فتح بغداد، دست‌کم در استمرار حکومت مغولان مؤثر افتاده است (حائری، ۱۳۶۳).
یکی از نوشته‌هایی که، به‌فرض صحت انتساب، می‌تواند جلوه‌ای از این همکاری به شمار رود نامه‌ای است که خواجه نصیر آن را به‌فرمان هولاکو خان به نگارش درآورده است. متن نامه ــ‌که به عربی است‌ــ کوتاه و لحن آن تهدیدآمیز است و نویسنده در آن ضمن استشهادهایی کارگر به آیاتی از قرآن مجید، مخاطب را با بلاغت تمام، به تسلیم در برابر هولاکو خان و لشکریانش فرامی‌خواند و از تمرد می‌هراساند. در ادامه، به برخی از منابعی اشاره می‌کنم که متن نامه در آن‌ها مذکور است، و درضمن، روایات موجود دربارۀ موقعیت نگارش نامه و مخاطب آن را برمی‌شمرم. سپس با تمرکز بیشتر بر متن، می‌کوشم صورت‌های ممکنِ یکی از عبارات را طرح و تا حد امکان بررسی کنم.

۱. نسخه‌های نامه و روایت‌ها از نگارش آن
۱.۱. روایات متقدم
۱. شاید متقدم‌ترین منبعی که بتوان در آن به نسخه‌ای از این نامه دست یافت جامع التواریخ، اثر رشیدالدین فضل‌الله همدانی[3] باشد که به‌گفتۀ علامه محمد قزوینی، «در حدود سنۀ ۷۱۰ق تألیف شده است» (همدانی، ۱۳۹۴: ۱: سی‌وسه)، یعنی قریب پنجاه سال پس از واقعۀ فتح بغداد. متن نامه برپایۀ تصحیح محمد روشن و مصطفی موسوی چنین است:

أَمّا بَعد، فَقَد نَزَلنا بَغداد، سَنَةَ سِتٍّ وَخَمسينَ وَسِتِّمِائَة؛ «فَساءَ صَباحُ ٱلمُنذَرين»، فَدَعونا مالِكَها وَأَبىٰ، فَحَقَّ عَلَيهِ ٱلقَولُ «فَأَخَذناهُ أَخذًا وَبيلًا» وَقَد دَعوناكَ إلىٰ طاعَتِنا؛ فَإن أَتَيتَ «فَرَوحٌ وَرَيحان»، وَإن أَبَيتَ فَخِزيٌ وَخُسران. فَلا تَكُن كَٱلباحِثِ عَن حَتفِهِ بِظِلفِه، وَٱلجادِعِ مارِنَ أَنفِه بِكَفِّه، فَتَكونَ مِنَ ٱلأَخسَرينَ أَعمالًا، «اَلَّذينَ ضَلَّ سَعيُهُم فِي ٱلحَياةِ ٱلدُّنيا وَهُم يَحسَبونَ أَنَّهُم يُحسِنونَ صُنعًا»، «وَما ذٰلِكَ عَلَى ٱللّهِ بِعَزيز»، «وَالسَّلامُ عَلىٰ مَنِ ٱتَّبَعَ ٱلهُدىٰ» (همان: ۲: ۹۰۴).

به‌تصریح همدانی، نامه در ۶۵۶ق و پس از فتح بغداد، به رسولان حلب داده شده است (تا آن را به والی حلب برسانند).
۲. یکی دیگر از منابعِ به‌نسبت متقدمی که متن نامه را به‌همراه روایتی از نگارش آن به دست داده مناقب العارفینِ شمس‌الدین احمد افلاکی عارفی است. افلاکی در ذیل فصل سوم کتاب خویش با عنوان «در اعلام بعضی مناقب ظاهر حضرت مولانا» آورده است:
همچنان اصحاب صحبت و رفاق سُبحت ــ‌عَظَّمَ ٱللّهُ ذِكرَهُم‌ــ از حضرت خداوندگار ــ‌قَدَّسَ ٱللّهُ لَطيفَتَه‌ــ چنان روايت كردند كه چون هلاوخان در سنۀ خمسٍ و خمسين و ستِّمائة (=۶۵۵) به خطۀ بغداد رسيد، محاربه و مقاتلۀ عظيم كرده اصلاً فتحى نشد. هلاوخان فرمود سه روز هيچ‌كسى چيزى نخورد و اسپان را نيز عليق ندهند و هریکى براى فتح بغداد و نصرت خان به يَرَتغانِ (=خداوند) خود لابه‌ها كنند، تا مگر مفتح‌ الابواب فتحى پيش آرد و فتوحى حاصل شود، چه خدمتِ خليفه متمولِ عظيم بود و متهتکِ مُفرِط.
چون سه روزه منقضى شد، خان به خدمتِ خواجه نصيرالدين طوسى ــ‌رَحِمَهُ ٱللّه‌ــ كه وزير مملكتِ او بود و مدارٌ عليه، اشارت فرمود كه «رقعه‌ای از پيش ما به‌نزد خليفه بنويس تا مطيع شود و ايلى (=اطاعت) كند و تمرد ننمايد كه حكم يَرَتغان چنان است و اگر تمرد كند نتواند به‌سربردن؛ اگر بيايد، دولت و خلعت يابد و اگر نيايد دانم كه نپايد». فى‌الحال خواجه نصيرالدين بر كاغذى بنوشت:

أَمّا بَعد، حَمدًا لِلّهِ فَقَد نَزَلنا بِبَغداد؛ «فَساءَ صَباحُ ٱلمُنذَرين». فَدَعَونا مالِكَها فَأَبىٰ «فَحَقَّ عَلَيهَا ٱلقَول»، «فَأَخَذناهُ أَخذًا وَبيلًا». وَقَد دَعَوناكَ إلىٰ طاعَتِنا؛ فَإن أَتَيتَ «فَرَوحٌ وَرَيحانٌ وَجَنَّةُ نَعيم»، وَإن أَبَيتَ فَلَأُسَلِّطَنَّ مِنكَ عَلَيك. فلا تَكُن كَٱلباحِثِ عَن حَتفِهِ بِظِلفِهِ وَٱلجادِعِ مارِنَ أَنفِهِ بِكَفِّه. وَٱلسَّلام.

و گويند مكتوب را به دست كتبوغا بهادور داده با جماعتى فرستادند؛ ابا كرده تمرد نمود و بسى سَقَط‌ها (=دشنام) داد. همان روز فتحِ بغداد كرده خليفه را اسير كردند (افلاکی عارفی، ۱۴۰۰: ۱۲۸).

چنان‌که از متن مناقب برمی‌آید، نامه در سال ۶۵۵ق و هنگام فتح بغداد نگاشته شده و خطاب به خلیفۀ وقت (ابواحمد، عبدالله بن منصور بن محمد، المستعصم بالله) بوده است. ازآنجاکه افلاکی کتاب خود را به سال ۷۵۴ق به پایان برده (همان: پانزده)، پس میان تاریخ نوشته‌شدن نامه و نقل آن در مناقب قریب یک سده فاصله بوده است. باید گفت چنانچه تصریحات همدانی را در کنار قضاوت‌هایی بگذاریم که دربارۀ اعتبار تاریخی مناقب مطرح است،[4] نتیجه‌ای جز تردید در صحت کلام افلاکی نخواهیم گرفت.

۲.۱. روایات متأخر
۱. منبع دیگری که می‌توان نسخه‌ای از این نامه را در آن یافت الکشکول شیخ بهایی[5] است. شیخ در کشکولِ خود متن این نامه را با قدری اختلاف چنین آورده است:

أَمّا بَعد، فَقَد نَزَلنا بَغداد، سَنَةَ خَمسٍ وَخَمسينَ وَسِتِّمِائَة؛ «فَساءَ صَباحُ ٱلمُنذَرين»، فَدَعونا مالِكَها إلىٰ طاعَتِنا فَأَبىٰ، فَحَقَّ عَلَيهِ ٱلقَولُ «فَأَخَذناهُ أَخذًا وَبيلًا» وَقَد دَعوناكَ إلىٰ طاعَتِنا؛ فَإن أَتَيتَ «فَرَوحٌ وَرَيحانٌ وَجَنَّةُ نَعيم»، فَإن أَبَيتَ فَلا سُلطانَ مِنكَ عَلَيك. فَلا تَكُن كَٱلباحِثِ عَن حَتفِهِ بِظِلفِه، وَٱلجادِعِ مارِنَ أَنفِه بِكَفِّه. وَٱلسَّلام (العاملي، ۱۴۰۳ق: ۱: ۳۱۰ و ۳۱۱).

شیخ بهایی نیز مانند فضل‌الله همدانی موقعیت نگارش نامه را نه پیش از فتح بغداد، بلکه پس از فتح، و مخاطب آن را نه خلیفه، که والی حلب می‌داند: «كَتَبَ ٱلمُحَقِّقُ ٱلعَلّامَةُ ٱلطّوسيُّ إلىٰ صاحِبِ حَلَب، بَعدَ فَتحِ بَغداد…» (همان، ۳۱۰).
۲. سید نعمت‌الله جزایری[6] هم در الانوار النعمانية متن نامه را آورده است. روایت او با روایت شیخ بهایی تنها در یک واژه اختلاف دارد: «مَلِكَها» به‌جای «مالِكِها»، و پیداست که باتوجه‌به دستورخط قدیم، می‌توان بر این تفاوت چشم پوشید. سید هم مانند شیخ، موقعیت نگارش نامه را پس از فتح بغداد، و مخاطب آن را والی حلب ذکر می‌کند (الجزائري، ۱۴۲۹ق: ج۴، ۶۹).
۳. شادروان محمدتقی مدرس رضوی در کتاب ارزشمند خود با عنوان احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسی نسخه‌ای از این نامه را به‌نقل از جامع التواریخ رشیدی نقل کرده است که تفاوت‌های اندکی با اولین روایت در نوشتار حاضر دارد: نخست اینکه پس از «رَيحان» عبارت «وَجَنَّةُ نَعيم» مذکور است، و پس از «خُسران» نیز آمده است: «فَلَأُسَلِّطَنَّ عَلَيك» (مدرس رضوی، ۱۳۵۴: ۳۵ و ۳۶). درعین‌حال توضیحات مدرس رضوی با سایر منابع متأخر همخوانی دارد: «در نوزدهم ربیع‌الاول هلاکو فرستادگان صاحب حلب را از بغداد بازگردانید و نامۀ ذیل را، که نیز به انشای خواجۀ طوسی است، به صاحب حلب نوشت» (همان، ۳۵). مدرس رضوی نام‌ونشانی از نسخۀ موردمراجعۀ خود ذکر نمی‌کند و ازآنجاکه به‌گفتۀ محمد روشن در آرزوی به‌دست‌دادن تصحیحی از جامع التواریخ بوده (همدانی، ۱۳۹۴: ۱: بیست‌وهفت)، می‌توان حدس زد که در نقل نامۀ خواجه به نسخه‌ای خطی رجوع کرده است، و این نسخه، چنان‌که پیداست، با تصحیح محمد روشن اختلافاتی دارد.

۲. بحثی دربارۀ یک عبارت
یکی از دشواری‌های فهم فحوای نامه برمی‌گردد به دو ضبط گوناگون از یک عبارت: «فَلا سُلطان» (ف+لا+سلطان) یا «فَلَأُسَلِّطَنّ» (ف+ل+أسلّط+نّ). در منابع یادشده در بالا (با چشم‌پوشی از نخستین منبع)[7]، بر سر اختیار یکی از این دو ضبط اختلاف است.[8] نیز بر سر بود و نبود جار و مجرورِ نخست (مِنك) نیز اتفاق نظر نیست، چنان‌که ضبط مدرس رضوی به‌نقل از جامع التواریخ فاقد آن است. بر این اساس با این چهار صورت روبه‌روییم:
۱. فَلَأُسَلِّطَنَّ عَلَيك؛
۲. فَلَأُسَلِّطَنَّ مِنكَ عَلَيك؛
۳. فَلا سُلطانَ عَلَيك؛
۴. فَلا سُلطانَ مِنكَ عَلَيك.
معنایی که به‌اجمال می‌توان از صورت نخست برداشت کرد چنین است: «بی‌شک [کسانی را] بر تو چیره می‌گردانم.» صورت دوم را نیز چه‌بسا بتوان این‌طور معنا کرد: «بی‌شک [کسانی را] از [کسان یا زیردستان] خودت بر تو چیره می‌گردانم.»[9] صورت سوم و چهارم هم کم‌وبیش به چنین ترجمه‌ای راه می‌دهند: «(خودت) هیچ‌گونه تسلطی بر [سرنوشت] خودت نخواهی داشت.»[10] لویس شیخو[11] در جلد سوم از کتاب خود، مجاني الأدب، ذیل باب نوزدهم با عنوان «في المراسلات»، و در فصلی به‌نام «فصل في المراسلات بين الملوك والأمرا»، نامۀ خواجۀ طوسی را به‌عنوان نمونه‌ای از بلاغت عربی آورده و صورت چهارم را برگزیده است (شیخو، ۱۸۸۵: ۳: ۲۷۳):

اما در شرحی که خود سه سال بعد بر این کتاب نوشته است، ظاهراً از این نظر برگشته و عبارت خواجه را مطابق صورت دوم توضیح داده است (شیخو، ۱۸۸۸: ۳: ۴۸۲):

نظیر همین اختلاف را می‌توان در جای دیگری نیز دید:  محمدباقر خوانساری[12] در کتاب خود، روضات الجنات في أحوال العلماء والسادات نامه را به‌نقل از الکشکول شیخ بهایی می‌آورد (وَمِنها أَيضًا بِرِوايَةِ صاحِبِ ٱلكَشكول…)، اما برخلاف شیخ که صورت چهارم را گزیده (یا دست‌کم در این چاپ چنین آمده)، صورت نخست را اختیار می‌کند (الموسوي الخوانساري، ۱۳۹۰: ۶: ۳۱۹). این‌ها همه دلالت بر این دارد که ترجیح یکی از این صورت‌ها بر دیگری کار ساده‌ای نیست.

۳. جمع‌بندی
چنان‌که از منابع معتبر و مختلف برمی‌آید، در اصل صدور نامه چه‌بسا نتوان شک کرد. نیز به اغلب احتمال باید گفت موقعیت نگارش آن پس از فتح بغداد، و مخاطبش نیز والی (صاحب) حلب بوده است. اما دربارۀ عبارتی که صورت‌های گوناگون آن نقل شد می‌توان چنین گفت: بر فرض وجود چنین عبارتی در متن نامه، پذیرش صورت‌های سوم و چهارم مستلزم قدری تکلف خواهد بود. در مقابل، صورت‌های اول و دوم پذیرفتنی‌تر می‌نمایند و از میان این دو نیز، صورت دوم دربردارندۀ معنای کامل‌تری است. بااین‌حال ایرادی که به اختیار این صورت بتوان گرفت شاید این باشد: چگونه وقتی تمام افعال تهدیدآمیز پیشین در صیغۀ جمع (متکلم مع الغیر) آمده‌اند (نَزَلنا، دَعَونا، أَخَذنا) یکباره این فعل به صیغۀ مفرد (متکلم وحده) آمده است (أُسَلِّط)؟ پاسخی که اجمالاً می‌توان برای چنین پرسشی تدارک دید این است: چه‌بسا غرض خواجه از این تغییرْ کاربست اسلوب التفات باشد، چنان‌که نظیر آن را در قرآن مجید نیز می‌توان سراغ کرد: «قُلنَا ٱهبِطوا مِنها جَميعًا فَإمّا يَأتيَنَّكُم مِنّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوفٌ عَلَيهِم وَلا هُم يَحزَنون».[13] در اینجا نیز از صیغۀ جمع در «قُلنا» آغازیده‌ایم و به صورت مفرد در «مِنّي» و «هُداي» رسیده‌ایم.

کتاب‌نامه
افلاکی عارفی، شمس‌الدین احمد، ۱۴۰۰، مناقب العارفین، با تصحیحات، حواشی و تعلیقات توفیق سبحانی، تهران: دوستان.
بهشتی‌سرشت، محسن، ۱۳۸۹، «مواضع خواجه نصیرالدین طوسی در قبال یورش هولاکو خان به ایران»، فصلنامۀ تاریخ اسلام و ایران، سال بیستم، شمارۀ ۷۷.
الجزائري، السيد نعمة الله، ۱۴۲۹ق، الأنوار النعمانية، بیروت: دار القارئ.
حائری، عبدالهادی، ۱۳۶۳، «آیا خواجه نصیرالدین طوسی در یورش مغولان به بغداد نقشی بر عهده داشته است؟»، فصلنامۀ جستارهای نوین ادبی، شمارۀ ۶۷.
شیخو، لویس، ۱۸۸۵، مجاني الأدب في حدائق العرب، بيروت: مطبعة الآباء اليسوعيين.
شیخو، لویس، ۱۸۸۸، شرح مجاني الأدب في حدائق العرب، بيروت: مطبعة الآباء اليسوعيين.
العاملي، بهاء الدين محمد، ۱۴۰۳ق، الكشكول، بيروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
فروزانفر، بدیع‌الزمان. (۱۳۸۷). مولانا جلال‌ الدین محمد مشهور به مولوی. تهران: معین.
مدرس رضوی، محمدتقی، ۱۳۵۴، احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسی (نام کامل: احوال و آثار قدوۀ محققین و سلطان حکما و متکلمین، استاد بشر و عقل حادی‌عشر، ابوجعفر محمد بن محمد بن الحسن الطوسی ملقب به نصیرالدین)، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
الموسوي الخوانساري، محمد باقر، ۱۳۹۰، روضات الجنات في أحوال العلماء والسادات، قم: اسماعیلیان.
همدانی، رشیدالدین فضل‌الله، ۱۳۹۴، جامع التواریخ (تاریخ مبارک غازانی)، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب.

*این یادداشت در دوماهنامۀ آینهٔ پژوهش، شمارۀ ۲۰۹ (آذر و دی ۰۳) منتشر شده است.

[1]. حکیم و متکلم شیعی (۵۹۷ (یا ۵۹۸)-۶۷۲ق).

[2]. نوۀ چنگیز خان، و اولین فرمانروای ایلخانی (۶۱۱ (یا ۶۱۳)-۶۶۳ق).

[3]. وزیر، مورخ و پزشک دورۀ ایلخانیان (حدود ۶۴۸-۷۱۸ق).

[4]. برای مثال می‌توان به داوری بدیع‌الزمان فروزانفر اشاره کرد که معتقد بود افلاکی در کتاب خود «در نقل سنین و تواریخ به‌هیچ‌روی دقت ننموده، چندان‌که تشخیص درست از نادرست به‌دشواری میسر است» ‏(فروزانفر، ۱۳۸۷، ۱۷).

[5]. حکیم، فقیه و ریاضی‌دان (۹۵۳-۱۰۳۱ق).

[6]. فقیه و ادیب امامی (۱۰۵۰-۱۱۱۲ق).

[7]. استاد دانشور، دکتر محمود عابدی ــ‌که بر نگارنده منت گذارده و نوشتار حاضر را از نظر گذراندند‌ــ متذکر شدند که بنابه قواعد کلی تصحیح، چه‌بسا غیاب این عبارت در نسخه‌های اولیه را بتوان حمل بر این کرد که این عبارت بعدها به متن نامه افزوده شده است. بااین‌حال، چنان‌که ذکر شد، شادروان مدرس رضوی نیز نسخه‌ای از این نامه را از همان منبع اولیه؛، یعنی جامع التواریخ به دست می‌دهد که مشتمل بر این عبارت است. لذا به نظر می‌رسد داوری قطعی دربارۀ بود و نبود این عبارت در اصل نامه چندان میسر نباشد.

[8]. پیداست که این اختلاف ناشی از دستورخط قدیم است: «فلا» به هر دو خوانشِ «فَلا» و «فَلَأُ» راه می‌دهد، چون همزه گاه درج می‌شده و گاه نه. «سلطن» نیز چنین است: هم می‌توان آن را «سُلطٰن» خواند و هم «سَلِّطَنّ».

[9]. یا به‌تعبیر لویس شیخو، سخن تو باعث چیرگی بر تو خواهد شد (شیخو، ۱۸۸۸: ۳: ۴۸۲).

[10]. صورت سوم به ترجمۀ دیگری هم راه می‌دهد که البته باتوجه‌به سیاق مردود خواهد بود: «هیچ‌کس بر تو تسلطی نخواهد داشت.»

[11]. ادیب و پژوهشگر یسوعی (۱۸۵۹-۱۹۲۷).

[12]. ادیب، مورخ و محدث، معروف به صاحب روضات (۱۲۲۶-۱۳۱۳ق).

[13]. گفتيم: «همه از بهشت فرو شَويد؛ پس اگر از جانب من راهنمايى برايتان آمد، بر آن‌ها كه از راهنمايى من پيروى كنند بيمى نخواهد بود و خود اندوهناک نمى‌شوند» (بقره: ۳۸، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی).

دسته بندی شده در: