اشاره: در این نوشتۀ کوتاه نه قرار است داد سخن بدهم و از برتری ذاتی زبان فارسی بنویسم و نه قرار است به مترجمان، بیراه بگویم و بانگ بزنم که «زبان مادریام را دریابید»! این چند خطْ واگویههای درون من است که به یُمن حسنظن دوستانم قلمی شده است، منِ ویراستار ترجمه. امیدوارم بتوانم توجه جامعۀ ترجمه را ازنو به دغدغهای کهنه جلب کنم: ویرایش ترجمه. اینک اصل کلام.
دستِکم کتابخوانهای جامعۀ ما میدانند که دنیای ترجمه این روزها پر است از آثاری «دشواریاب» و «بدخوان» و «ازهمگسیخته». من اینها را مهمترین تنگناهای ویرایش ترجمه نام میدهم. اما مرادم از هرکدام این تنگناها چیست؟ دشواریابی آثار ترجمهشده به این معناست که اگرچه ظاهرشان شبیه به فارسی است، باطنشان آکنده است از بویِ گاه آزارندۀ ترجمه. بهقول بزرگی، ترجمه نباید به خط فارسی باشد؛ باید به زبان فارسی باشد. معادلگزینیهای سرسری و اعتماد نابهجا به حافظۀ زبانی و درنتیجه روی خوش نشاندادن به گرتهبرداری، همهوهمه در خمودگیِ ذهنی مترجم و شتابزدگی او ریشه دارد. هرچه باشد، آسان نیست که مترجم جابهجا خود را بهجای خواننده بگذارد و متن را از نگاه او بازخوانی کند. وقتی این اتفاق نمیافتد، ویراستارِ ترجمه باید سختی آن را بر خود هموار کند. استاد بهاءالدین خرمشاهی در ابتدای کتاب ترجمهکاوی مثالی میزند که دقیق و درعینحال بسیار ساده است: happy. چنانچه مترجم بخواهد همیشه به معنای معروف این واژه یعنی «خوشحال» یا «سرحال» بسنده کند، گاه به خطا میرود، چراکه این واژه، معنای دیگری نیز دارد: «خوشبخت، سعادتمند». ازایندست مثالها فراواناند.
درد دیگرْ بدخوانی و رمانندگی برخی آثار ترجمهشده است که نشانهای واضح دارد: اگر لازم باشد برای فهمیدن مقصود مترجم از یک یا چند جمله، چندین بار آنها را بخوانیم، باید بپذیریم که اثری بدخوان در دست گرفتهایم. بدخوانی نتیجۀ بدنویسی است و نمود ناآشنایی مترجم با زبان مقصد. میخواهم بگویم گاه فارسیزبان بودنْ رهزن است و مترجم را به اشتباه میاندازد. مترجمی که زبان مادریاش فارسی است و در ذهن، خیالِ آشنایی با این زبان را دارد لامحاله میپندارد که زیروبمهای دستور را میداند و لابد خزینۀ واژگانی پروپیمانی هم دارد. افزون بر اینها، پستوبلندِ ویرایش را هم که از بر است! زدودن این دست توهمها شاید جز با توصیۀ چنین مترجمانی به پرخوانی ترجمههای معیار فارسی میسر نباشد. باید از دریابندریها و قاضیها و نجفیها خواند تا عیار ترجمۀ خویش را فهمید.
ازهمگسیختگی نیز بلای دیگری است که دامنگیر آثار ترجمه میشود. این معضل بهویژه در ترجمههای گروهی بهچشم میخورد و خواننده را دلزده میکند. زبان مترجم در سراسر کتاب باید یکدست باشد و نایکدستیِ آن، کار را بر ویراستارِ ترجمه دشوار میکند. این نایکدستی گاه در سطح واژگان است و گاه در سطوحی کلانتر، مانند فصول مختلف یک کتاب. گاه پیش میآید که مترجم واژه یا عبارتی را در متنی واحد، به چندین معنا برمیگرداند. در چنین حالتی نهتنها خواننده از فهمیدن متن فرومیماند، بلکه گاه دچار بدفهمی نیز میشود. ناگفته نماند که این وضعیت همیشه معلول کمدقتی مترجم یا مترجمان نیست، بلکه گاه خودِ نویسنده در متن اصلی، یک واژه را در چند معنا به کار برده است. در این صورت مترجم باید بهنحو درخور، خواننده را از این کاربرد چندگانه آگاه سازد. استفاده از حافظههای دیجیتال ترجمه این معضل را تا حد زیادی برطرف میکند، اما همچنان بازخوانی اثرْ کارسازترین تدبیر است و دراینمیان ویراستار یاور مترجم است.
شاید بتوان بر این فهرست، چندین تنگنای دیگر افزود، اما مجالِ بیش از این نیست و شاید لطفی هم در آن نباشد. همینقدر بگویم که ویراستاریِ ترجمه، با هر تعریف و گسترهای، تلاش برای راستکردن همین کژیهاست، چراکه ترجمه فارسیسازی است و نه فارسیبازی.
*این یادداشت در دوماهنامۀ شیرازۀ کتاب، شمارۀ ۱۰ و ۱۱ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۵) منتشر شده است.