مروری بر نسخههایی صوتی از بوستان و گلستان سعدی
آدمی فربه شود از راه گوش
جانور فربه شود از حلق و نوش
مولانا
درآمد
آدم که به موضوع کارش علاقهمند باشد، احتمالاً کمکم کنجکاویاش گل میکند. میخواهد بگردد ببیند دوروبر آن موضوع چه خبر است. این گشتوگذار معمولاً پرسشهای تازهای پیش میآورد. البته آن پرسشها عموماً برای کهنهکارها تازگی ندارند. گاه هم اینطور نیست و پرسشی به میان میآید که پیشتر به ذهن کمتر کسی رسیده. هرچه باشد، پرسش پرسش است و در گام بعدی، آن آدمِ علاقهمند میرود پیِ یافتنِ پاسخ یا پاسخهایی برای آن. برای منِ دوستدار ویرایش هم پرسشی پیش آمد که میخواهم در این یادداشت طرحش کنم و ببینم چه پاسخی میتوانم برایش مهیا کنم. پرسش این است: «آیا کتاب صوتی هم ویراستار میخواهد؟» تلاشم را در پنج بخش و یک جمعبندی سروسامان میدهم.
یکم
پیش از هرچیز شاید بهتر باشد خودِ این پرسش را کمی بالاوپایین کنیم. فکر نمیکنم کتاب صوتی برای خوانندۀ چنین یادداشتی ناآشنا باشد. در اینجا نمیخواهم دربارۀ این بگویم که سروکلۀ اینجور کتابها از کجا پیدا شد. همینقدر میدانیم که از جایی بهبعد، برخی کتابخوانها تصمیم گرفتند حداقل گاهی، کتاب را بگذارند زمین و هندزفری را در گوش. البته میگویند برخی شنوندگانِ این کتابها قبلاً کتابخوان نبودهاند و اصلاً با همین فراوردههای صوتی پایشان به عالَم کتاب باز شده، که بهنظر حرف بیراهی نیست. بههرحال این پدیدۀ نهچندان تازه در بازار کتاب ایران هم، خودی نشان داده و مدتهاست هوادارانی پروپاقرص دارد. تنوع این شنوندگان هم گوناگونی کتابهای صوتی را رقم زده، طوریکه در بین این کتابها، هم میشود آثار کلاسیک و حجیم را دید و هم کتابکها یا میکروبوکهایی را که عمدتاً عصارۀ کتابهای تازه ازتنور درآمدهاند. ضمناً اینطور که بویش میآید، این کتابها رفتهرفته سهم بیشتری از بازار کتاب را مال خود خواهند کرد. هرچه باشد، کتابهای صوتی جذابیتهایی دارند که نمیتوان نادیدهشان گرفت: از بهکارگیری صداپیشگان نامآشنا و کاربرد موسیقی دلنشین و متناسب با متن گرفته تا امکان شنیدهشدن همزمان با انجام کارهای روزمره.
دوم
برویم سراغ ویرایش. طبعاً چنین یادداشتی نه جای دعوای «درست و غلط» است و نه جای ارائۀ طرحی از «تاریخ ویرایش» یا امثال این مباحث. اینها و بیشتر از اینها را پیشتر اهلفن گفتهاند و من چیزی ندارم که بخواهم اضافه کنم. فقط دوست دارم بر این نکته تأکید کنم که منظورم از «ویراستار» در این یادداشت، نه هر ویراستاری است. باز بگویم که درصدد تعیین معیارهای «ویراستار نمونه» نیستم، چون، اگر بهفرض چنین کاری شدنی باشد، مثل منی صلاحیتش را ندارد. اما اینقدر به خودم جرئت میدهم که بگویم منظورم چهکسانی نیستند: آنهایی که خودشان را ویراستار مینامند، اما بهتر از هرکسی میدانند که در خواندن کمکوشاند و در نوشتن کمتوش. نه با متون کهن آشنایند، نه با نوشتههای معاصران دمخورند و نه طبعاً خودشان چیز آبرومندی قلمی میکنند. همانهایی را میگویم که به اهمیت کارشان واقف نیستند و هم ازاینرو کار را سرسری میگیرند. از این جماعت که بگذریم، میمانند باقی اهالی این وادی، که فکر میکنم هم پدیدآوران (اعم از نویسندگان، مترجمان و نیز ناشران) و هم خوانندگان از آنها به نیکی یاد کردهاند و میکنند.
سوم
با طرح این دو مقدمه، میرسم به اصل سؤال: آیا بهتر است در فرایند تولید کتاب صوتی، جایی هم برای ویراستار در نظر بگیریم؟ یا اینطور بگویم: در فرایند تولید این کتابها کمکی از دست ویراستار برمیآید؟ پاسخ من این است: ویراستار علاوهبر اینکه میتواند بر کیفیت فراوردههای نوشتاری اثری مثبت بگذارد، کیفیت فراوردههای شنیداری مانند کتاب صوتی را نیز میتواند و بلکه باید ارتقا ببخشد. اما چگونه؟ به نظر میرسد دراینباره دستکم بتوان دو نقش برای ویراستار قائل شد: نخست، نقش خوانشی؛ دوم، نقش آفرینشی. در اینجا میکوشم ابتدا منظورم از نقش دوم را بهاختصار روشن کنم و سپس در پارۀ بعد، نقش نخست را با ذکر نمونههایی توضیح دهم.
نقش آفرینشی بهطور خاص یعنی کمک به ایجاد یا تقویت لحن. ممکن است در متنی، واژگانی به کار رفته باشند با بیش از یک تلفظ.[1] در اینجا ویراستار میتواند مبتنی بر بافتار متن (مثلاً در گفتوگوها براساس موقعیت یا شخصیت گوینده)[2] یک تلفظ را بر دیگر تلفظها ترجیح دهد و از این رهگذر بر حفظ و انتقال بهتر حالوهوای متن، اثرگذار باشد. بهاینترتیب حتی شاید ویراستاری پیشنهاد کند که کلمهای واحد، در طول متن، به دو یا چند شیوه تلفظ شود، مثل اینکه واژهای در نوشتهای یک بار در گفتوگویی دوستانه بیاید و بار دیگر در متن یک سخنرانی رسمی. حتی اگر بخواهیم جانب احتیاط را رها کنیم و قدری آسان بگیریم، شاید بتوانیم این حق را هم به ویراستار بدهیم که در چندوچون «شکستهخوانی» نیز دست ببرد، دستکم در خواندن واژهها. توضیح بیشترِ این نقش بماند برای مجالی دیگر.
چهارم
اما برگردم به نقش نخست، یعنی نقش خوانشی. منظور از این نقش بررسی «درستی» خوانش است، چه در سطح واژگان و چه در سطح عبارتها و جملهها.[3] در اینجا ویراستار ابزارهایی در اختیار دارد که عمدۀ آنها را در ویرایش صوری به کار میگرفته است. ازاینرو میتوان گفت میان «نقش خوانشی» و آنچه «ویرایش صوری» نامیده میشود آشکارا پیوند برقرار است. نخستین ابزار همان حرکتگذاری (اعرابگذاری) است. این ابزار را بهویژه در جایی باید به کار برد که با کلمات همنگاشت اما ناهمآوا روبهروییم، مانند «مهر» (مَهر یا مِهر یا مُهر) و «گل» (گَل یا گِل یا گُل) و «مسلم» (مُسلِم یا مُسَلَّم). البته چنین نیست که این حرکتگذاری در هرجایی ضرورت داشته باشد، بلکه بهعکس، چهبسا زیادهروی در آن نهتنها تسهیلگر خوانش نباشد، که دشواریِ کار را هم بیشتر کند. مثال دیگر جایی است که بنابه ضرورتی (مانند حفظ وزن) لازم است واژه یا واژگانی استثنائاً طور دیگری تلفظ شوند. در اینجا هم حرکتگذاری برای جلوگیری از بدخوانی ضرورت پیدا میکند. همچنین ناگفته نماند که حرکتگذاری گاه دلالت صرفی دارد و گاه دلالت نحوی، یعنی گاه به درستخوانیِ کلمات کمک میکند و گاه به درستخوانی جملات.[4]
ابزار دیگر نیز نشانهگذاری (علامتگذاری) است. میدانیم که با بهکاربردن نشانههای سجاوندی ــکه تسهیلگر درستخوانیاندــ میتوان به روابط دستوری موجود میان اجزای جمله آگاه شد و لحن و سبکِ خواندن و تکیه و آهنگ واژگان را فهمید.[5] البته فرض بر این است که متنی که برای خواندهشدن انتخاب میشود از پیش ویراسته شده است، اما شاید بهتر باشد که در این مرحله، ویراستار این نشانهها را در متن وارسی و احیاناً اصلاح و تکمیل کند. ضمناً بهفراخور متن، چهبسا لازم باشد نشانههایی اضافهبر نشانههای مرسوم به کار بَرد. در اینصورت ویراستار میتواند چنین علامتهایی را پیشنهاد کند و بر کاربرد درست و بجای آنها هم ناظر باشد.
پنجم
در اینجا میروم سراغ دو نمونه، یکی نظم و دیگری نثر: بوستان و گلستانِ سعدی. در میان آثار کلاسیکی که لباس صدا پوشیدهاند گشتم و راستش نمونهای بهتر از اینها پیدا نکردم. «بهتر» نه ازجهت کیفیت فراوردۀ صوتی، که نوشتار حاضر عهدهدار بررسی همان است، بلکه ازنظر سبْکِ فراوردۀ متنی، که همه آن را به یک ویژگی میشناسیم: سهل (و) ممتنع، و نیز قالب، یعنی نظم و نثر، هر دو. حدسم این بود که با این انتخاب، احتمالاً هرکس بهفراخور، در این یادداشت چیزی بیابد که به کارش بیاید.
نخست، بوستان، با صدای ساعد باقری، نشر نیستان[6]
نام ساعد باقری برای بسیاری از ایرانیان آشناست. او شاعر سرود ملی جمهوری اسلامی ایران است و خیلی از ما شیرینی مجریگریهای او را هنوز در کاممان داریم. برای من فرصت مغتنمی بود که بوستان را با صدای دلنشین و توضیحات خارج از متن او بشنوم. بااینهمه، در این خوانش ارزشمند، لغزشهایی به چشم میخورَد (یا بهتر است بگویم به گوش میرسد) که شماری از آنها را در این یادداشت گوشزد میکنم.
بیت: نخستین ابوبکر پیر مرید/عمر پنجهبرپیچ دیو مرید
توضیح: چنانکه پیداست دو واژۀ مشابه در این بیت وجود دارد: «مرید». از همنگاشتبودن این دو واژه مطمئنیم، اما آیا همآوا نیز هستند؟ پاسخ منفی است. اولی «مُرید» است، یعنی سالکِ مجذوب یا پیرو و تابعِ [پیامبر]، دومی «مَرید» است، یعنی سرکش و خبیث.[7] متأسفانه در کتاب صوتی، هر دو مورد «مُرید» خوانده میشود.
بیت: فَطوبیٰ لِبابٍ كَبَيتِ العَتيق/حَوالَيهِ مِن كُلِّ فَجٍّ عَميق
توضیح: «طوبیٰ لِـ…» از تعابیر شناختهشدۀ عربی است که برخی آن را «خوشا بهحالِ…» ترجمه کردهاند. متأسفانه در کتاب صوتی، «لِبابٍ» بهصورت «لُبابٌ» خوانده شده که خطاست. نیز «حوالَيهِ» که یعنی «دو سوی آن» بهاشتباه «حواليه» (بر وزن «سراشیب») خوانده میشود.
بیت: غریبآشنا باش و سیاحدوست/که سیاح جلّاب نام نکوست
توضیح: «جَلّاب» یعنی «بسیار جلبکننده». متأسفانه این واژه بهخطا «جُلّاب» خوانده میشود که آن را «معرّبِ گلاب» دانستهاند. پیداست که این معنا در اینجا نامربوط است.
بیت: برآوردن کام امّیدوار/به از قیدِ بندی شکستن هزار
توضیح: «قیدِ بندی» یعنی غلوزنجیری که به دستوپای زندانی بسته باشند. این ترکیب اضافی بهاشتباه «قیدْ بندی» خوانده میشود که معنایش واضح نیست.
بیت: مخالف خرش برد و سلطان خراج/چه اقبال مانَد در آن تختوتاج؟
توضیح: متأسفانه مصرع نخست بهاشتباه چنین خوانده میشود: «مخالف خرش بَر دو سلطان خراج»، یعنی بر دو پادشاه. پیداست که با این خوانش، مصرع فاقد معنای محصل خواهد بود.
بیت: نگهبان مرعیٰ بخندید و گفت/نصیحت ز مُنعم نباید نهفت
توضیح: «مَرعیٰ» یعنی چراگاه و چمنزار.[8] این واژه بهخطا «مرعی» (بر وزن «افعی») خوانده میشود بهمعنای مراعاتشده، که در اینجا بیمعناست.
بیت: در اخبار شاهان پیشینه است/که چون تکله بر تخت زنگی نشست
توضیح: «تُکله» نام یکی از اتابکان فارس است که بهاشتباه «تَکله» خوانده میشود.
بیت: شنیدم که نامش خدادوست بود/ملکصورتی آدمیپوست بود
توضیح: پیداست که در اینجا «ملک» را باید بهفتح میم و لام خواند: «مَلَک»، یعنی فرشته. بهعبارتی شاعر درصدد این است که بگوید روی آن فرد مانند روی فرشتگان بود. در کتاب صوتی، این واژه بهکسر لام خوانده میشود (مَلِک) که یعنی شاه.
بیت: همهوقت بردار مَشک و سبوی/که پیوسته در ده روان نیست جوی
توضیح: پیداست که «مشک» را باید بهفتح میم خواند، اما متأسفانه بهضم آن خوانده میشود.
دوم، گلستان، با صدای احسان چریکی و الهام نامی، نوینکتاب[9]
انصاف این است که بگوییم نسخۀ صوتی گلستان نسبتبه بوستان بسیار پاکیزهتر است. دلیلش هم واضح است: بهگفتۀ تولیدکنندگان، شماری از استادان ادبیات بر فرایند تولید کتاب صوتی گلستان نظارت کردهاند، چیزی شبیه به آنچه قصد دارم در این یادداشت، بایستگیاش را جا بیندازم. چنانکه در وبگاه ناشر صوتی آمده، این نسخۀ صوتی به تأیید دکتر میرجلالالدین کزازی نیز رسیده است و ایشان دربارهاش چنین گفتهاند: «در میان شاهکارهایی از ادب پارسی که گونۀ گویایشان را من شنیدهام، این گلستان بهترین است و بهآیینتر.» با شنیدن این کتاب صوتی دریافتم که تعریف ایشان هیچ بیجا نیست. بااینهمه، در این اثر هم، مانند دیگر آثار انسانی، لغزشهایی هست.[10] در زیر به تعدادی از آنها اشاره میکنم.
بیت: وصف تو را گر کنند ور نکنند اهلفضل/حاجت مشّاطه نیست روی دلارام را
توضیح: «مَشّاطه» یعنی شانهزننده یا مجازاً، آرایشگر. در نسخۀ صوتی، این واژه «مُشّاطه» خوانده میشود که خطاست و تا جایی که میدانم بیمعنی.
عبارت: … و مشار الیه و معتمد علیه گشت.
توضیح: «معتمِد» اسم فاعل است، یعنی کسی که بر دیگری اعتماد و تکیه میکند. «معتمَد» اسم مفعول است، یعنی کسی که دیگران بر او اعتماد و تکیه میکنند. پیداست که در اینجا دومی مدنظر است، اما در کتاب صوتی بهشکل نخست خوانده میشود.
عبارت: مرین درد را دوایی نیست مگر زهرۀ آدمی به چندین صفت موصوف.
توضیح: «به چندین صفتْ موصوف» یا همان «موصوف به چندین صفت» یعنی دارای چند ویژگی. این عبارت بهشکل «به چندین صفتِ موصوف» خوانده میشود که خطاست.
نکتۀ پایانی دربارۀ این کتاب این است که در تلفظ برخی واژگان، یکدستی لازم لحاظ نشده است. برای نمونه، «چنان» گاه «چُنان» خوانده میشود و گاه «چِنان».
جمعبندی
با توضیحات و نمونههایی که آوردم، تصور میکنم در اصل حضور ویراستار در فرایند تولید کتاب صوتی، شکی باقی نمانده نباشد. اما در این یادداشت، کوشیدم علاوهبر سؤال اصلی (آیا کتاب صوتی هم ویراستار میخواهد؟) به پرسشی دیگر نیز پاسخ دهم: ویراستار جز نظارت، چه میتواند بکند؟ بهعبارت دیگر تلاش کردم نشان دهم که نباید کار ویراستار را به نظارت فروکاست. در یک تقسیمبندی ساده، میتوان مراحل تولید کتاب صوتی را سه بخش کرد: پیش از ضبط، هنگام ضبط و پس از ضبط. در هریک از این مراحل میتوان برای ویراستار نقشی قائل بود. برای مثال، در مرحلۀ پیش از ضبط، ویراستار میتواند با استفاده از ابزارهایی که بالاتر ذکر شد، به شفافسازی متن برای گوینده(ها) کمک کند تا دوبارهکاری و هزینههای ناشی از آن به حداقل برسد؛ در هنگام ضبط میتواند در کنار دیگر دستاندرکاران، به اجرای هرچه بهترِ متن یاری رساند و نظرات تکمیلی و اصلاحی خود را در میان بگذارد؛ در مرحلۀ پس از ضبط نیز میتواند نقش ناظر نهایی را به عهده بگیرد، چیزی شبیه «نمونهخوانی» در آثار نوشتاری.
با مشارکتدادن ویراستاران خبره در فرایند تولید کتاب صوتی، میتوان شاهد تولید محصولات شنیداری ارزندهتری بود. این موضوع بهویژه دربارۀ کتابهایی که در فرهنگ و ادب ایرانزمین جایگاهی ممتاز دارند اهمیتی دوچندان مییابد. ویراستار کارآزموده میتواند بر بهرهمندی شنونده از چنین آثار ارزشمندی بیفزاید. امیدوارم اهلفن به این مهم عنایت کنند.
*این یادداشت در دوماهنامۀ جهان کتاب، شمارۀ ۳۹۶ و ۳۹۷ (آذر تا اسفند ۰۱) منتشر شده است.
*بهروزرسانی (۵ بهمن ۰۲): نسخۀ صوتی این یادداشت بههمت انجمن صنفی ویراستاران تهیه شده که در اینجا میتوان شنید.
[1]. مواردی مدنظر است که اختلاف تلفظ موجب اختلاف در معنا نشود، مانند «خَرمن» و «خِرمن»، یا «چُنان» و «چِنان»، یا «عَطر» و «عِطر».
[2]. نقش آفرینشی شاید بیش از هرجا در گفتوگوی شخصیتها نمود پیدا کند، هرچند محدود به این مورد نیست.
[3]. شاید بتوان با کمی مسامحه، اولی را «درستخوانی صرفی» نامید و دومی را «درستخوانی نحوی».
[4]. برای نمونه، علی صلحجو دربارۀ کسره معتقد است: «کسرۀ نحوی بسیار مهمتر از کسرۀ صرفی است. بهعبارت دیگر، ما کسرهها را به کار میبریم تا خواننده جمله را درست بخواند، نه کلمه را» (نکتههای ویرایش، چاپ دوم از ویراست دوم، ص۲۸).
[5]. راهنمای ویرایش و درستنویسی، حسن ذوالفقاری، ص۲۵.
[6]. آنچه در اینجا بررسی شده از ابتدای کتاب است تا انتهای باب اول. متأسفانه نه در برنامکهای کتابخوان و نه در وبگاه ناشرِ صوتی قید نشده بود که این خوانش از روی کدام نسخه و تصحیح صورت گرفته است. این موضوع دستکم برای اهلفن حائز اهمیت است.
[7]. معانی واژگان در این یادداشت برگرفته از لغتنامۀ دهخداست.
[8]. این معنا در صورتی صحیح است که «مرعیٰ» را اسم مکان بدانیم. ممکن است آن را مصدر بدانند که در اینصورت بهمعنای چریدن یا چراندن خواهد بود.
[9]. آنچه در اینجا بررسی شده از ابتدای کتاب است تا انتهای باب اول. متأسفانه نه در برنامکهای کتابخوان و نه در وبگاه ناشرِ صوتی قید نشده بود که این خوانش از روی کدام نسخه و تصحیح صورت گرفته است.
[10]. عمدۀ این لغزشها از جنس فارسیزدگی در خواندن عربیهای متن است، مانند «مَولیٰ» که بهخطا «مُولیٰ» خوانده میشود یا «الدَّولَة» که بهاشتباه «الدُّولَة» تلفظ میشود. نیز خطاهایی اعرابی در خوانش دیده میشود که ناشی از اعرابگذاری نادرست متن است. ازآنجاکه حدس میزدم این مباحث از جذابیت چندانی برای خوانندگان برخوردار نباشد، از ذکر مثالهای آن پرهیختم.